دریغا ...

اگر اشک بودی تو را روی چشمان خود می نشاندم.

اگر آه بودی تو را نیمه شب ها به لب می رساندم.

اگر مهر بودی به دنبال تو در آسمان می دویدم.

اگر ماه بودی غبار تو را چون غروبی به سر می کشیدم.

دریغا ، دریغا نه اشکی نه آهی نه مهری نه ماهی

تو آن خود پرستی که پیمان شکستی

اگر زهر بودی تو را چون می نوش سر می کشیدم.

اگر مرگ بودی شتابان به سوی تو پر می کشیدم.

اگر خاک بودی در آغوش سرد تو جا می گرفتم.

اگر پاک بودی شبی پیکرت را به بر می کشیدم.

دریغا دریغا نه زهری، نه مرگی ، نه خاکی نه پاکی .

تو آن خود پرستی که پیمان شکستی

اگر موج بودی چو طوفان به دنبال تو می دویدم.

اگر اوج بودی چو خورشید آخر به تو می رسیدم.

اگر ابربودی همه عمر در سایه ات می نشستم.

اگر جام بودی تو را می شکستم ، تو را می شکستم.

دریغا دریغا نه موجی ، نه اوجی ، نه ابری نه جامی

تو آن خودپرستی که پیمان شکستی

از: ؟؟