بودن یا نبودن؟

می دانم در آنچه می گویید صادق هستید. ولی چه بسا می شود که ما تصمیم می گیریم و از آن تخلف می ورزیم. عزم ما بازیچه ی حافظه ی ماست زیرا همراه شور و شوق فراوان در دل ما پیدایش می یابد ولی فقط تا هنگامی که در حافظه ی انسان باقی است زنده است و بر جای خود استواری می کند. اراده ی کنونی تو میوه ی نارسیده ایست که بدرخت آویخته است ولی چون رسیده شود، بی آنکه کسی شاخه را تکان بدهد، بخودی خود از درخت فرو می افتد. چون تصمیم به انجام کاری بگیریم چنن است که خود را مقید به ادای دینی کرده باشیم پس بهتر آنست که از اخذ تصمیم خودداری کنیم و خو را زیر بار تکلیف قرار نداده معذب نسازیم عزم ما زائیده ی تاثر و هیجان است اما چون هیجان برطرف شود عزم ما نیر از میان می رود. شادی یا اندوه هرقدر هم قوی و شدید باشد چون زایل شد تکالیفی هم که این عوامل در زمان حدت خود بر ما واجب کرده بود از ما ساقط می شود. آنجا که شادمانی بیش از همه وقت طربناکی می کند اندوه بیش از همه وقت سوگواری می نماید. بجزئی سببی نیز، اندوه شادمان و شادمانی اندوهگین می گردد. این جهان پایدار نیست. پی هیچ غرابتی نخواهد داشت اگر عشق ما نیز بمتابعت احوال مختلف ما تغییر بپذیرد. ما هنوز ندانسته ایم که عشق رهنمای طالع است یا طالع رهنمای عشق.

صفحه ی 134


کلادیوس- خوب، هملت، پولونیوس کجاست؟

هملت - سر شام.

کلادیوس- سر شام! کجا؟

هملت- جائی نیست که او خودش مشغول خوردن غذا باشد. بلکه جائی است که دیگران مشغول خوردن او هستند. یک گروه ویژه از کرمهای وزیرخوار سر او نشسته اند. کرم همانا سلطان خوش خوراکان است. زیرا ما همه ی مخلقات دیگر را می روریم تا خودمان را چاق کنیم، و خودمان را می پروریم تا کرم ها را چاق کنیم. دولتمندان فربه و گدایان لاغر با هم فرقی ندارند. فقط دو غذای مختلف هستند که بر سر یک سفره صرف می شوند، و عاقبت همه همین است.

کلادیوس- دریغا! دریغا!

هملت- شخصی ممکن است با کرمی که از جسم پادشاهی خورده است ماهیگیری کند و ماهی ای را بخورد که از آن کرم تغریه کرده است.

صفحه ی 174


راستی بشر اگر عمده ی اشتغال شبانه روزی خود را خفتن و خوردن قرار بدهد به چه درد می خورد؟ چنین کسی حیوانی بیش نیست، بی شک آن کسی که ما را آفرید و ما را بچنین قوه ی بسیطی از پی تعقل ممتاز داشت مقصودش آن نبود که این عقل شریف در وجود ما عاطل بماند و به فساد بیفتد. اما من نمی دانم گرفتار نسیان حیوانی شده ام یا وسواسی دامن گیر من شده است که بیش از آنچه باید و شاید راجع به عاقبل امر میاندیشم. اگر چنین باشد این وسواسی است که یک قسمت آن از عقل و احتیاط تشکیل یافته است و سه قمست آن از جبن و بی غیرتی.

صفحه ی 181


هملت

شکسپیر

ترجمه: مسعود فرزاد