آیا خود شما زندگی کرده اید؟

امیدواری  بدترین دردهاست. نیچه صدایش را بلند کرد. من در کتابم انسانی زیادی انسانی چنین ادعایی کرده ام: هنگامی که پاندورا در خمره را گشود و شرارت هایی که زئوس در آن گذاشته بود در جهان انسان به پرواز درآمد، یکی از شرارت ها یعنی امیدواری توجه کسی را جلب نکرد. از آن زمان انسان ها، آن خمره را که پر از امیدواری است، گنج و بزرگترین سرمایه خوشبختی می دانند، و این بزرگترین اشتباه است. در حالیکه فراموش کرده ایم که آرزوی زئوس برای انسان ها رنج کشیدن بود. امیدواری بدترین بدهاست، زیرا رنج انسان ها را تمدید می کند.

صفحه ی 110


همانطوری که استخوان ها، امعاء و احشاء و رگ های خونی، به وسیله ی یک پوست احاطه شده اند که منظره ی یک انسان را قابل تحمل می کند، پوچی هم حرکات و هیجانات روح را در بر می گیرد؛ پوست روح است.

صفحه ی 123


کسی که می خواهد عقاید و رفتار انسان ها را درک کند، باید تمام سنت ها، اوهام و مذهب را دور بریزد.بعد اجازه دارد بدون این موارد به تحقیق در مورد انسان ها برود.

صفحه ی 167


کسی که از خود اطاعت نکند باید از دیگران دستور بگیرد. مطیع دیگران بودن ساده تر، بسیار ساده تر از فرمان دادن به خود است. 

صفحه ی 266


اصولا دو نحوه زندگی وجود دارد. گروهی دنبال آرامش و خوشبختی اند. آن ها معتقد و مجبورند به این عقیده ی خود متکی باشند. و گروه دیگری به دنبال واقعیت می گردند. این ها از آرامش روحی بی نیازند و باید زندگی خود را وقف جستجو برای شناخت کنند ... ... باید بین راحتی و آسایش و جستجوی واقعیت یکی را برگزینید! جستجو برای شناخت و آزادی از بندگی تسلی بخش فوق طبیعی را انتخاب کنید، تصمیم بگیرید که چگونه می خواهید پیش بروید. اگر معتقد بودن را خوار بشمارید و بی خدا شوید، نمی توانید همان لحظه انتظار داشته باشید که به آسودگی خاطر افراد معتقد برسید! اگر خدا را بکشید باید قلمرو آن معبد را که به آن تکیه می کردید ترک کنید.

صفحه  ی 268


اهداف؟ اهداف از فرهنگ و فضا سرچشمه می گیرند. آدم آن ها را با هوا تنفس می کند و به درون می دهد. تمام پسر بچه هایی که با آن ها بزرگ شدم در فضای همان اهداف تنفس می کردند.همه ی ما می خواستیم از منطقه ی یهودی نشین فراتر برویم، راه خود را به جهان باز کنیم و موفق، ثروتمند و معتبر شویم. همه ی دنیا هم همین را می خواست! هیچیک از ما هدف آگاهانه ای نداشت. هدف ها آنجا بودند و ریشه ی زمان، جامعه  و خانواده ی مرا تشکیل می دادند.

صفحه ی 280


اگر می خواهید آزاد شوید باید زمانی فرا رسد که از کنار عزیزترین کس خود فرار کنید.

صفحه ی 281


این واقعیت که اراده نمی تواند درخواست عقب گرد کند به این معنا نیست که اراده ناتوان است. این که خدا -خدا را شکر- مرده است به این معنا نیست که بودن معنی خود را از دست می دهد. این که مرگ نزدیک می شود به این معنا نیست که زندگی بدون  ارزش است.

صفحه ی 284


نیچه گفت: «آه من با این وضعیت دشوار آشنایی دارم. باید از زن دوست داشتنی بیش از هر چیز وحشت کرد.البته نه برای آنچه که هست بلکه برای آنچه که ما از او می سازیم. غم انگیز است.»

«غم انگیز فردریش؟»

«غم انگیز برای زنی که همیشه ناشناخته باقی می ماند، و غم انگیز برای مرد.»

صفحه ی 335


عجیب است که گورستان ها مرا آرام می کنند ... آیا نوشتار مونتنی را در مورد مرگ خوانده اید که در آن داشتن اطاقی با چشم اندازی به یک گورستان را به ما توصیه می کند. ادعا می کند که این کار مغز ما را آزاد نگه می دارد و حس انسان را از توجه به جزییات زندگی باز می دارد.

صفحه ی 353


عرف ستیزی و شگرف انگیزی شما در این است که جست و جو به دنبال حقیقت را برای خود تجویز می کنید اما قادر به تحمل چیزی که کشف می کنید نیستید. 

صفحه ی 363


کسی که به موقع و کامل زندگی کند، وحشتی از مرگ نخواهد داشت. کسی که هرگز به موقع زندگی نکند قادر نخواهد بود به موقع بمیرد.

صفحه ی 264


کسی که خود یک خلق کننده و آماده ی خلق افراد خلاق نیست، نباید فرزندی خلق کند ... اشتباه است که انسان به دلیل نیاز، تنها نبودن  و معنایی به زندگی بخشیدن، بچه دار شود. همچنین غلط بود که انسان به وسیله ی چاشیدن بذر به آینده، طلب جاودانگی کند، گویی این بذر ها حاوی خودآگاه شخص هستند. 

صفحه ی 384


وظیفه، ادب، وفاداری، فداکاری و مهربانی داروهای خواب آوری ست که لالایی می خواند و انسان را به خوابی چنان عمیق می برد که فرد در صورت لزوم تا آخر عمرش از خواب بیدار نمی شود.

صفحه ی 385


برویر گفت: «این یک پارادوکس است. تنهایی فقط در درون تنهایی وجود دارد. به محض این که تقسیم شد، از بین می رود.»

صفحه ی 440



و نیچه گریه کرد

اروین یالوم

ترجمه مهشید میرمعزی

نشر نی