وقتی که من عاشق شدم٬شیطان به نامم سجده کرد...

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی 

 

ترانه سرا : افشین یداللهی /آهنگساز : فردین خلعتبری /تنظیم کننده : فردین خلعتبری /خواننده : علیرضا قربانی 

 

دانلود کنیـــد

کوچه باغ رویا

من در رویاهایم شناورم. من در رویاهایم به اندازه ی ماهیان قرمز خوشبختم. در رویاهای من دست خدا بازتر است و زمین از عطر خدا سرشارتر و زمان برای جاری شدن از من اجازه می گیرد! من در رویایم با صدای بلند آواز می خوانم و سازها٬ همه ی سازها٬‌انگار تکه های وجودم هستند که ماهرانه صدایشان را در می آورم و موسیقی می بافم٬‌ موسیقی خیس دوست داشتن را. نقاشی هایم در رویاها از رنگ و صدا سرشارند. سایه روشن ها انگار با طرز نگاه من تنظیم شده اند. واژه ها در رویا همه در دست من اند. فعلها و اسمها پیرو هم نیستند. و من هر جا که بخواهم جای حرف مردن٬ زندگی می کارم. جای کینه٬ جای نفرت می نویسم عشق عشق!

وقت باران در رویایم٬ من بر ساحل دریای خودم می ایستم و با تک تک مرواریدهای باران می رقصم. در کویر رویا برف هم می بارد٬ و من از پرتو عشق پلی از نور می سازم٬‌ تا خورشید با آدمهای برفی دوست شود. در رویاهای من همه مردم خوبند٬‌می خندند. من مانند طنین یک ترانه شادم٬ می رقصم!  در دل رویایم بغض ها می ترکند٬ اشکها می بارند و ستاره های کوچک اکلیلی از دست خدا می افتند روی تنهایی من!  

در رویاهای من برگها سبزترند٬ آسمان آبی تر٬ ابرها نرم ترند! گاه در باغ اتاقم بهاریست که افسون شده از سحر بهار نارنج٬ گاه هم خنده ی شمعدانی ها می میرد٬ تنها٬‌در نگاه پاییز. من در رویایم با اسب سفید بادپیمای خودم می تازم تا در آن جنگل سبز سیال نیمه ی گمشده ام را باز فریاد کنم! و تو را ٬ رنگ سیاه واقعیت٬ در دل من جای نیست!  

من در رویایم به اندازه ی ماهیان قرمز خوشبختم و هرگز باور نخواهم کرد رویا بودن رویاهایم را ... 

 

من ، ۲۲دی۱۳۸۹٬ ساعت ۱ صبح

کودکانه 2

آه دختر روستایی  

تو چقدر زیبایی

تو زکجا می آیی؟ 

باز می آیی باز می آیی 

 

باران و باد آنجا فراوان است 

از آنجایی که تو می آیی 

آنجا جایی زیباست 

آنجای زیبا روستاست 

 

روستایی پر از گل 

پر از گلهای سنبل 

روستایی دلنشین 

با آواز گنجشکها 

می شود دلنشین دلنشین 

 

وقتی بر لب تو خنده ای روی دهد 

غمگینی کلاغها همه پایان می پذیرد 

 

من ، 1376 


 می گم نخند!!! دهه!!!