که چه؟!

وقتی کاتیا می کوشید مجابم کند که سر خود را با کاری گرم کنم جوابش می دادم: «حوصله ندارم. نمی توانم!» و در دل می گفتم: «که چه؟ وقتی بهترین سال های زندگی این طور بر باد می رود فایده ی کار چیست؟ سر خود را گرم کنم که چه؟» و این «که چه؟» هیچ جواب دیگری جز گریه نداشت.

صفحه ی 8


با این حال کاتیا و من آن شب مدتی دراز در بستر بیدار ماندیم و حرف می زدیم. گیرم نه درباره ی او. برای تابستان آینده برنامه می ریختیم و کنکاش می کردیم که زمستان را کجا بگذرانیم و چه کنیم. آن سوال وحشتناک «که چه؟» دیگر برای من مطرح نمی شد. مسئله در نظرم ساده و روشن بود. زندگی بایست به شیرین کامی بگذرد و آینده برایم سرشار از سعادت بود.
16

او می خواست یقین داشته باشد که من اهل دلبری نیستم و چون من به این نکته پی بردم ذره ای میل به خودنمایی و دلبری به یاری زینت یا آرایش گیسوان و حرکات دلفریب در دلم باقی نماند و در عوض نوع دیگری خودنمایی در من پیدا شد و آن تظاهر به سادگی بود که با سنم سازگاری نداشت و زیاده نمایان بود و رنگ تکلف پیدا می کرد.

26


باور کن وقتی زنگ در صدا می کند، یا نامه ای به دستم می رسد یا وقتی صبح از خواب بیدار می شوم، واهمه در دلم می افتد زیرا زندگی در تحول است و ممکن است چیزی عوض شود، حال آن که بهتر از حال ما ممکن نیست.

80


برای صدمین بار به خود می گویم چه شد که کار به این جا کشید. شوهرم نیز به همان صورت است که بود، فقط چین میان ابروانش عمیق تر و موهای سفید شقیقه هایش بیشتر شده است و نگاهش که زمانی نافذ و پیگیر بود پشت پرده ای ابهام پنهان و  از من گریزان است. من هم همانم که بودم، گیرم دلم از عشق و میل به دوست داشتن خالی است. دیگر به کار کردن احساس نیاز نمی کنم و از خودم رضایتی ندارم. شور مذهبی و وجد عشق و رضایت از سرشاری زندگی در نظرم به گذشته ای بسیار دور واپس رفته است و ناممکن جلوه می کند. زندگی برای همنوع، که زمانی در نظرم چنین بدیهی و درست می نمود امروز به دشواری برایم فهمیدنی است. زندگی برای همنوع، جایی که میلی به زندگی برای خودم نیز ندارم چه معنایی دارد؟

123


کتاب: سعادت زناشویی
نویسنده: لئو تولستوی
ترجمه: سروش حبیبی
نظرات 36 + ارسال نظر
بهمن دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 03:28 ب.ظ

عه ه ه ه، وصل شد وصل شد، از قطعو وصل شونده به عروسچ چوچی، میگم که ه ه ه ه منو بلووچ نمودید!؟

سلام علیکم. نه والا. شما ما رو بلاک نکنین ما از این کارا نمی کنیم!

بهمن دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 03:29 ب.ظ

بی ی ی ی ی ی تر ر ر ر ر ر بیت ت ت ت

بهمن شنبه 17 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 10:09 ب.ظ

به به، تشریف فرما شدید، علیکوم السلام و رحمتوالله و برکاتوه، خواهر طاعاتتون قبول، تقبل الله، ... ای عاقاااا یا خااانم، فرقی نی می کنه، من به این زهلم گتمیشی ... البته ببخشید اشتباه شد، من به این مهربانی چطور می تونم کسی رو بلاک بکنم، فقط سالی دو سه بار شاید برم توی کار آنفرند کردن از نوع مجازی که اونم چیز مهمی نیست، مهم آن است که در واقعیت آنفرند نی می کنم

بهمن شنبه 17 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 10:22 ب.ظ

وضعیت خیلی خرابس آبجی، من خودم پول ندارم نون ندارم لباس مناسب ندارم آ از همه مهمتر نت ندارم، طرفا ما که اینجوریس، کاشکی طرفا شوما اینجوی نباشد، این دانشگاه آزادم که شعارش اینس: می گواد که شوما دانشجووا، کافیه نمره دو از بیست بیارید، اونوقت ما شوما رو پاس می کنیم، بعدش این دانشجووا هم از خدا خواسته نه چک میزنن نه چونه، آ مدرک میاد تو خونه، با این مدل آینده سازا فقط باید در سال های آتی از طرف کاءنات انتظار چوب نیم سوخته و اینجور چیزا رو داشته باشیم

بهمن شنبه 17 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 10:32 ب.ظ

آهان داشت یادم می رفت، می خواستم حضور مبارکتون بوگوام این عین مربوط به سلامون علیکوم رو از ته حلق ادا نفرمودید، اگر اصلاح بفرمایید ممنون می شوم، ببینید این مدلی ادا بفرمایید: سلاموون ععععععععععلیکوم

مصطفی خدایگان شنبه 24 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام و وقت بخیر. من مدتیه وبلاگ شما رو می خونم و باید بگم خیلی خیلی استفاده می کنم و لذت می برم. ممنون که تو این دوره ی نانوشتن و ناخوندن، افرادی مثل شما می خونن و می نویسن. درود بر شما

چه خوب که کسی میخونه :-)

بهمن دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 11:01 ب.ظ

ایییششش ... آقاییو تعریفیو نکنیدیو ازشونیو ... لوسیو می شندیو ... الان یکی از آرزوهای بزرگ من اینه که ه ه با قناسه، قنناسه اون تفنگ های دوربین داریه که از راه دور وسط پیشونی افراد رو هدف می گیرند و شلیک می کنند، خلاصه دوس میدارم با قناسه بزنم بعضی نویسنده های کتاب ها رو به رحمت خدا بفرستوم،
البته نععع، قناسه خوب نیست، زود و راحت می میرند، خوبه که با تانک از روشون رد شم، اه اینم خوب نیس، زجر کش میشند ولی روش چندش آوریه، اصلا یه جلاد ایستخدام می کنم و می گم اونقدر زیر مماخشون سبیل آتشین بکشند تا نهایتا دار فانی رو وداع کنند

بهمن دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 11:24 ب.ظ

ولی خارج از شوخلوق کردن، من شدیدا با وجود و حضور افرادی که به عمد یا غیر عمد تلاش می کنند دیگران رو گمراه کنند موافق هستم، اون افراد شیاد یا جاهل یا بیمار، تحت عنوان نویسنده، روشنفکر، متولیان عقیدتی، حکومتمردان یا هر عنوان دیگه، در کنار سایر موانع و مشکلات زندگی، باعث میشند، اون هایی که تصمیم گرفتند انسان بشند، به یک ناخدای متبحر در زندگی تبدیل بشند و بنابر این زندگی برای انسان ها شیرین تر و لذت بخش تر میشه، از نظر بنده مدینه فاضله جایی نیست که همه مردمش خوب باشند، مدینه فاضله همین زندگی جاری ماست با همه موانع و مشکلاتش، ما هم اکنون در قلب مدینه فاضله داریم زندگی می کنیم

بهمن دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 11:35 ب.ظ

من وقتی متنی رو می خونم که خوندنش کمک نمی کنه حس تعهدم به خودم و دیگران بیشتر بشه، کمک نمی کنه شادتر بشم، کمک نمی کنه پاک تر و سبک تر بشم، کمک نمی کنه امیدم به زندگی بیشتر بشه، به خودم می گم نویسنده این متن هم یا شیاد هست، یا جاهله و یا بیمار

بهمن سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 01:42 ق.ظ

راستیوو، آقاییو، واقعیتیو اینیوعه که منمیو با شماییو موافقمیو، تلاشیویه ایشونیو براییویه خواندنیو و نوشتنیو قابل تحسینیوعه

بهمن سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 07:35 ب.ظ

سلامیو ... ای بابا، ببخشید، سلام عرض شد، امروز همش دانشگوه بودم فرصت نشد زودتر بگم، یه مدت دور بودم یادم رفته بود که توی این وبلاگ نباید زیاد شوخی کنم، کلاسش میاد پایین، این کامنت های شوخی دار منو ترجیحا خصوصی در نظر بگیرید، ولی اگه دیدید لطمه ای به مطالب جدی اینجا نمیزنه، تاییدشم کردید، از نظر من مشکلی نیست، با اینکه سختمه مثل جل تل من ها خخخ، کامنت بذارم ولی بعضی وقتا هم اون مدلی و بدون شوخی می کامنتم، ... بدم میاد جل تل من باشم ایییششش

بهمن دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:33 ب.ظ

همش بشورو بسابو بپزو بروف، آخه اینم شد زیندگی!؟ اه اه اه، ... به خدمت شما عرض کنم، عاقا جان خانه ز پای بست ویران است، یا به قول شاعر خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج، این دیوار کج، وصف حال مردم کره زمین هست که از نظر بنده درست یا غلط، هر روز بی شعور تر و احمق تر میشند البته سوای استثناها که اونا هم تعدادشون خیلی خیلی کمه، طبیعتا وقتی جمع می بندم منظورم عموم یا اکثریت مردم هست و نه همه مردم

بهمن دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:39 ب.ظ

بنابر این در حال حاضر، شاید یک کار خوب این باشه که تابع جمله معروف لقمان حکیم باشیم، اونجا که وقتی ازش می پرسند: ادب از که آموختی؟ می گه: از بی ادبان.
یعنی اینکه ما می تونیم کتاب های حاضر رو بخونیم تا به توانایی درک کردن حماقت آدم ها برسیم و برای رسیدن به آرامش و لذت بردن از زندگی، برعکس مطالب اون کتاب ها عمل کنیم، این خزعبلات و اراجیفی که در اکثر کتاب ها می نویسند و ذهنیت عموم مردم هم به طور ناخودآگاه تابع اون اراجیف میشه، به نظر من فقط به این درد می خوره که درس عبرت برای ما باشند، علی الخصوص در زمان جاری که تمام تلاششونو می کنند تا کتابی با محتوای بدرد بخور و خوب چاپ نشه، عایا مگه به این راحتی ها میذارند که کسی بیاد و از حقایق زندگی یا مفاهیم خوب زندگی بنویسه؟ نمیذارند دیگه، اگه بذارند درو دکانشونو باید تعطیل کنند

بهمن دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:42 ب.ظ

قبلا بارها از طرف خانم دلآرام گرامی راجب موضوع ینگ و یانگ و از طرف بنده راجب تاریکی و روشنایی، زشتی و زیبایی، سرما و گرما، بدی و خوبی، صداقت و حیله گری، قطع و وصل خخخ، و خیلی چیزای دیگه اشاره شده که این جفت ها در زندگی لازم هستند تا بتونیم از طریق یکی به درک دیگری برسیم، اینکه تا چه زمانی این جفت ها باید در زندگی ما حضور داشته باشند، شاید یکی از جواب این باشه که: تا زمان به کمال رسیدن

بهمن دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:45 ب.ظ

بنابر این تلاش برای حذف مثلا آدم های مکار از زندگی، یک تلاش کاملا بیهوده هست، به ازاء حذف یک آدم مکار، دو تا آدم مکار جدید در اطراف ما ظاهر میشند تا به ما ثابت کنند و بگند زهی خیال باطل، یعنی اینکه تا زمانی که ما به کمال نرسیم کارخانه تولید آدم های مکار از تولید وا نمی افته ( توسط خدا یا خدایان )، من خودم به وجود خالق خیلی اعتقاد دارم ولی از اونجایی که تا حالا هیچ کسی نتونسته ثابت کنه خالق ما یکتا هست، ترجیح میدم به جای کلمه خالق، از کلمه هایی مثل کلمه کائنات استفاده کنم ( من خودم در کامنت قبلی یک نظریه دادم که شاید از طریق اون بشه در مسیر اثبات یگانگی افتاد، ولی اون فقط یک نظریه هست و به این راحتی ها قابل اثبات نیست )

بهمن دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:47 ب.ظ

ضمنا مهمترین پاسخ معتقدین راجب اینکه آیا می تونید ثابت کنید خدا یکتا هست، اینه که می گند، خدا خودش گفته یکتا هست، و این پاسخ یکی از مضحک ترین پاسخ هاییه که میشه در ارتباط با اثبات یکتا بودن خدا، بیان کرد، چون شما رو مجبور می کنند ازشون بپرسید به چه کسی گفته آیا!؟ و اینجاست که هیچوقت نمیاند بگند خدا به ما گفته و حواله می کنند به یک فردی که تا حالا حتی یک بار هم نه او را دیده اند و نه شناختی از او دارند مگر شناختی بدون پشتوانه عقلی، از طریق یک سری متونی که اصلا معلوم نیست توسط چه کسانی نوشته شده اند و یا از طریق سخنان اعضاء خانواده، رسانه ها و ...، تجربه به ما میگه متاسفانه عموم تاریخ نگاران و واقعه نگاران، وقایع رو بر اساس دستوراتی که بهشون میدند یا بر اساس منافع و اعتقادات شخصی خودشون می نویسند و خیلی کم پیش میاد که کسی بی طرفانه واقعه ای رو به ثبت برسونه ( مثل همین کتاب های تاریخی که الان چاپ میشه و محتوای اونا کاملا با واقعیت قضیه اختلاف داره )، لذا پیرو جمله ای که در ابتدای خیلی از کتاب های تاریخی نوشته میشه، فکر می کنم بهتر باشه، ما نیز قبول کنیم که به هیچ سند تاریخی نمیشه اطمینان داشت

بهمن دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:48 ب.ظ

و حالا که به هیچ سند تاریخی نمیشه اطمینان داشت، من در شگفتم که معتقدیدن عقاید رنگو وارنگ چه طوری جرات می کنند و چه طوری به خودشون حق می دند که برای مردم قانون بنویسند ( منظورم از معتقدین کسانی هستند که از خودشون حرفی برای گفتن ندارند و عقاید خودشونو مثل ربات از کسی دیگر دریافت می کنند و به عبارتی زندگیشون بر اساس تقلید استوار شده )، این مدل معتقدین چطوری به خوشون حق نوشتن قوانینی مثل قوانین قهری میدند که به واسطه اونا افراد رو اعدام می کنند یا شکنجه میدند و یا زندان می اندازند؟ و ...

بهمن دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:56 ب.ظ

غیر معتقدین هم تکیه می کنند به علم و دانشی که تا حالا نتیجه اون علم و دانش، دورتر شدن از انسانیت، بی رحم تر شدن، احمق تر و بی شعور تر شدن آدم هاست، یعنی معتقدین از دانش گراها بدتر و دانش گراها از معتقدین بدتر، نتیجه اش هم شده همین وضعیت نابهنجار فعلی که هر روز بدتر از دیروز میشه، البته این بدتر شدن برای عموم آدم هاست و نه همشون، لابلای این همه آدم کسانی پیدا میشند که از همه ی این به ظاهر مصیبت ها به بهترین شکل ممکنه بهره سالم می برند و هر روز انسان تر و آرام تر از روز قبل میشند، کسانی که به قول معروف یک موی تنشون می ارزه به مردم روی کره زمین ... خب، حالا هر کسی می خواد نقد کنه، بنده رو مسخره کنه، توهین کنه و موارد مشابه، کاملا آزاد هست، یک گروه دیگه ای از مردم که من خیلی بهشون علاقه دارم، کسانی هستند که منو مسخره می کنند، جدی می گماااااا، خیلی بهشون علاقه دارم چون منافع زیادی برام دارند، من سنسور های مربوط به حساسیت در مقابل تمسخر و توهین رو در آوردم اندام دور، اصلا کارایی مثبتی برام نداشتند، والسلامو عععععلیکوم و ...

بهمن سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 05:51 ق.ظ

وای چه خوبه آدم عادت کنه ساعت یازده شب بخوابه، دیشب یازده خوابیدم و الان ساعت پنج و نیم سحر بیدار شدم و سیرخواب هستم، اومدم ببینم دیروز چیا نوشتم، دیدم این آخر یه جا نوشتم موی تنشون خخخخخ، موی سرشون صحیح می باشد، ... خیییلی سرده، برم تا از سرما نمردم یه آتیشی چیزی روشن کنم، مخصوصا نمی میرم تا حال این دوستامو بگیرم، هی می گند تو پ چرا نمی میری، از زمان تقسیم شدن قاره ها و انقراض دایناسورها هی زنده موندی تا الان، .... حسودیشون میشه من اینقدر عمر کردم

بهمن سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 06:11 ق.ظ

ننه رفتم یه خبر خوندمو دوباره اومدم، کوکب خانم می گه ... آخ ببخشید، جدیدا هی احساس می کنم یه کدبانوی یا خانم خانه دار شدم از بس هر روز هی باید بشورمو بسابمو ... چیزه، یه سری محقق های کالیفرنیایی گفتند شبکه های اجتمایی آثار بدی روی انسان دارند، از جمله افسردگی، اسکیزو افکتیو، اسکیزو تایپال، مالیخولیا، اعتیاد، بد شکلی بدن، خودشیفتگی و ...، داداش فک کنم منم به همش مبتلا شده بودم، حالا بذ ببینیم میشه خوددرمانی کرد یا نع، فعلا

بهمن سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 06:20 ق.ظ

آهان، شوما اگه دوس میدارید سر به تن نباشه راحت بووگووویدهااا، تاروف ماروفو بذارید کنار، ... وااای مشقامو ننوشتتم هوا هم روشن شد، از دست این شبکه های اجتماعی، دوباره فعلا

عمو بهمن جمعه 28 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 11:00 ب.ظ

بازم سلام سلام، صد تا سلام، هزارو شونصد تا سلام، عجِِب دوری زمونی بدی شدس ساا، نه خینی، نه خین ریزییی، نه گیسی، نه گیس کشییی، نه کتِکی، نه کتِک کاریییی، ... حوصِلمون سر رفت
.
دو سه روزس اینترنتم بِزنم به تخته درست شدس
.
چند ماه بود فرازمینی ها یَک نویز درست حسابی انداخته بودند روی خطی تیلیفونم آ خطی موبایلم، اصِش نی می تونستم با نت کار کونم، بد جمسااا
.
الانم که دُرُس شدِش هیشکی نیس توو نت تا بیگیرم یه کتِِک درست حسابی بزنم بِِش
.
چه وضعشه آخه، مسئولین یه کم رسیدگی بفرمان خب

عمو بهمن شنبه 13 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 01:39 ب.ظ

یه نِفر که الانه نی می خوام اسمی اِزشون بیارم، هر سولاخ سمبه ای توی نت بودس، رفتس آ یه پیج توش وا کردس ..................................... آخه برادری من، خواهری من، این همه شاعرو نویسنده داریم که هر روز تا چشاشونو وا می کونند، شروع می کونند به نغ زدنو آه و نالهو، آ همش توی شعراوا نوشته هاشون از کلمه لعنتی استیفاده می کونندو خلاصه اِز نغ زدنو ناله کردن هیچوقت خسته نی می شند .............................................................. من نی می دونم این همه انرژیو برای نغ زِدن اِز کوجا میارند، وععهه .................................................................................... داشتم می گفتم، برادری من، خواهری من شوما خودتون می تونید اون مدل شاعر و نویسنده ها رو درک و بهشون توجه کونید که اومِدید خودتونم مثی اونا هی نغ میزِنید آ انتظار دارید دیگرون شوما رو درک بوکونند .......................................................................... این جوری درکتون که نی می کونند هیچ، تازه ترکتونم می کونند .................................................................................................. به نظری من، فصلی مشتِرِک همه آدما، عقلشونس، آ بدبختی اینس که آدما همیشه از عقلشون فراری بودن آ هستن، واسه همینس که کسی کسیو درک نی می کوند خب ................................................................................................. اِگر مردوم تصمیم بیگیرند از عقلشون استفاده بوکنند، اونوقت همِیشون حرفا همدیگه رو متوجه میشندو زندگی کَ اننهوو قند، شیرین می شِد، دیگه اینکه احساسی که زیر نظر عقل نباشِد، احساس نیست، یا شهوتس، یا ترسس، یا یه چیز بی خودی دیگس

عمو بهمن یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 12:39 ق.ظ

آخ آخ، درود بر خانم دلارام، نمی دونم صبح بود یا ظهر که کامنت قبلیو تندو تند نوشتم، قبل از تایید یه کپی از روش ورداشتم که سر فرصت بخونم ببینم چی نوشتم، الان داشتم در سر فرصت بسر می بردم که یهو یادم به کامنت ظهر افتاد، خوندمش و متوجه شدم این مدل کامنت های من برای عموم مردم همچین تندو تیز به نظر می یاد ........................................................................................................... ولی برای من و دوستام که هر روز تندترین و وحشتانکترین حرف ها رو به همدیگه میزنیم، فقط مسبب شادی و لذت بردن دو چندان از زندگی هست، می خوام بگم حرف های تند و تیز بین من و دوستام برام عادت شده و برای همین، متاسفانه اگه حواسم به خودم نباشه، با همین روش با دیگران هم گفتمان می نمویم، از این جهت باید از شما عذرخواهی کنم .......................................................................................................... البته من خودم هم در گذشته مثل عموم مردم بودم و از حرف های تند دیگران ناراحت می شدم، ولی از این مرحله هم خدارو شکر عبور کردم و در حال حاضر شدیدا مشتاق شنیدن حرف های تند و تیز دیگران نسبت به خودم هستم، حداقل به این دلیل که خیلی سریع تر می تونم به عیب هام پی ببرم و درصدد رفع اونا بر بیام، به عبارتی الان اصلاح کردن خودم اولویت داره به اینکه دیگران مثلا بیاند و با حرف هاشون آبرومو ببرند ...................................................................................................... این حرف هایی که دوستام به من میزنند رو اگه به دیگران بزنند از فرط ناراحتی دلشون می شکنه اما من با شنیدنشون کلی خوشحال میشم و توی دلم برای دوستام دعای خیر می کنم که بی رودرواسی و صادقانه عیب هامو به رخم می کشونند، در هر صورت بنده رو عفو بفرمایید

عمو بهمن یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 12:45 ق.ظ

تقریبا همه کسانی که در حدود سن و سال شما هستند با شنیدن یا دیدن این فرم از حرف های من، فکر می کنند که از روی بدجنسی یا بدخواهی اینطوری حرف میزنم ولی همین افراد اگه در سن و شرایط من باشند مثل همین الانِ خودم، نظری کاملا متفاوت خواهند داشت، در شرایط من این نوع حرف زدن هام، دوستانه ترین و صمیمانه ترین نوع حرف زدن محسوب میشه

عمو بهمن دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 01:07 ق.ظ

مممممممععععع ... ( الان این تعجب کردن به سبک مهران مدیری بود )
.
.
.
.
.
نیگا تورو خدا، دخترچیه لجباز، همه کامنتا رو تایید می کوند، بوووهععع
.
البته من می دونم واسه چی چی
.
واسه اینکه حرصی منو در بی یارد
.
آ واسه اینکه من هی گیسامو بکشمو ایشونم هی لذِتِشو بِبِرِد
.
.
.

کسی از اینجا رد نیمیشِد کامنتای شوما رو بوخونِد! دونت ووری!

عمو بهمن چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 10:15 ب.ظ

خخخخخ، باریکِلا به این لهجه، اِز خودی اصفونیا بِیتر حرف می زِنید، فک کونم شبکه پنج اصفَهون زیاد نیگاه می کونید .................................................................................................... آ منم که اصفهونی نیستم، من ترک یا آذریم مثلندش، ولی گیر کردم لا اصفهونیا آ لهجم برگشتس ............................................................................... دیگه هم اینکه، به نظری من، شوما کار خودتونو ادامه بدید و مطلب بِیزارید، چون حداقلش اینس که از مطلبا خودتون لِذِت می بِرید، به منم نیگا نکونید، من به این دنیا اومِدم تا با همه مخالِفِت کونم، کاری مهمی دیگم ندارم، دکترین مخالِفِت کردن اِس سدم

چند وقته کتابی نخوندم. اگه چیزی بخونم حتما می میذارمش اینجا

عمو بهمن پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 10:26 ب.ظ

خیلی هم عالی، من فیلم نگاه کردن رو خیلی دوست می دارم اما وقت نمیشه متاسفانه، منظور اینکه اگه یه موقع به دیالوگ قابل تاملی در فیلم هایی که نگاه می کنید برخوردید، بد نیست این نوع دیالوگ ها رو هم پست کنید، هم تایپش نیاز به زمان زیادی نداره و هم اینکه به عنوان یک جمله کلیدی میشه راجبش فکر کرد ........................................................................................................ یکی از استادها می گفت، دوره های کارشناسی مربوط میشه به خواندن مطالب دیگران و یاد گرفتن، دوره کارشناسی ارشد قاعدتا باید مربوط بشه به نقد مطالب دیگران و در دوره دکترا شخص باید خودش نظریه پرداز بشه ولی در ایران عموما این اتفاق نمی افته، امیدوارم بیشتر از قبل، نقد های شما رو نیز در مورد مطالب نویسنده ها بتونیم بخونیم و در آینده هم نظریه هاتونو رویت کنیم

عمو بهمن دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 03:25 ق.ظ

یا ابرفرض، اون چه عکسی بید از خودت در وکردی، نصف شبی زهله ام ترَچید، هی به خودم گفته می کردم نکند با آن شمایل بیاید بر خوابم

کدوم عکس؟!!

عمو بهمن سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 10:27 ب.ظ

خخخ، هیچی، برطرف شد و دیگه میستش

عمو بهمن یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 01:34 ق.ظ

من که پاسخ دادم خو
.
الان حتما میاد می گه:
.
کدوم پاسخ؟

پس چن تا؟!!

عمو بهمن یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 11:16 ب.ظ

ها ها ها ها ها ... الان یکی از این دو حالت پیش بینی میشه، یا بازم قرصاتونو بموقع نخوردید و یا اینکه مجددا اون روحیه لجبازیتونو به منصه ظهور گذاشتید، الله و اعلم

عمو بهمن جمعه 3 دی‌ماه سال 1395 ساعت 01:01 ق.ظ

بعد اونوقت توی این یکی عکسه احتمالا توی دلتون داشتید میگفتید که:
.
خعععلی ریز می بینمت داداش ش ش ش ش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

الان دارید این جمله رو تمرین می کنید؟
.
آورین آورین، شما می توووووونییییید

هر روز ینی؟!! واقعا؟!!

عمو بهمن شنبه 4 دی‌ماه سال 1395 ساعت 05:28 ب.ظ

خخخ، هر روز که نععع، یک روز در میان

کجایی بیا تاییدت کنم خخخخ تحت تاثیر قرار گرفتم الان! :)))

عمو بهمن سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1395 ساعت 12:19 ق.ظ

الووووو، سلام ملیکم، من الان در زیر میز بسر می برم، موقعیت شما چی بید اونوقت؟ به قول چاوشی دقیقا کجااااایییی؟ ... دیشب یخده پوست تخمه ریخته بید در زیر میز آ دارم زَفتشون می کونم، ... الانه وا، من اخلاقام نسبتی به مردم خیلی فرق کردس، من خیلی دوس می دارم یا دیگرونو مسخره بوکونم یا دیگرون منو مسخره بوکونند
.
حالا چرا دوس میدارم مردم منو مسخره کونند؟ بووگو دیگه، یالا، نی می دونی؟ حَیف نونی که می خورِی، آخه مردم وقتی منو مسخره بوکونند روحیشون شاد میشه آ هی نیششونم تا بناگوششون وا میشد
.
به عبارتی دیگه، در بدترین حالِت، یک عده مردم نادونِ شاد خیلی بِی تِر اِز یک عده مردم نادونِ افسرده یا خشمگینند
.
آ واسه همین اِگر من بیام توی پیجی شوما، هی دوس می دارم شوما یا دیگرونو مسخره بوکونمو لِذِتِشو بِبِرم
.
حالا خود دانید، به قولی شاعر، صلاح خویش سحریان دانند و بس، من همینطوریم دورا دور واسه خود حال می کونم، اما اِگر منو تایید کردید، می باس مسخره خورتون ملس باشِد آ اخمو تخم نکونید
.
حالام دیگه نی می دونم، هر طور صلاح میدونید مام همونطور صلاح میدونیم، تایید بوکونید هستیم، نکونیدم بازم هستیم

ما را به مسخره کردن شما چه کار؟ شما خود دچار توهمید می بلاکانید بشر را ! ما کی گله کردیم از مسخرگی شما
(مسخرگی ایهام کنایه امیز داشت ها ها!!)

عمو بهمن سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1395 ساعت 09:27 ب.ظ

من که جدی گفتم الان دیگه خوشم میاد دیگرون بنده رو مسخره بنمایند، ... یه ایهام کنایه آمیز طلبتان باشد تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد