خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو

خنک آن دَم که نشینیم در ایوان من و تو

به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو


داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات

آن زمانی که درآییم به بستان من و تو


اختران فلک آیند به نظٌاره ی ما

مَهِ خود را بنماییم بدیشان من و تو


من و تو بی «من» و «تو» جمع شویم از سر ذوق

خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو


طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند

در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو


این عجب تر که من و تو به یکی کنج اینجا

هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو


به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر

در بهشت ابدی و شکرستان من و تو




خُنُک: خوشا!

داد چیزی دادن: به کمال از عهده ی کاری برآمدن، به نیکی پاس کاری را داشتن.

طوطیان فلکی: کنایه از فرشتگان است، یا کنایه از آسمان ها. 


غزلیات شمس تبریز/ مقدمه گزینش و تفسیر: محمدرضا شفیعی کدکنی



دانلود کنید

خدایم بیامرزد!


اگر روزمرگی را تغییر ندهی، اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی، اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی، تو به آرامی آغاز به مُردن میکنی...اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند و ضربان قلبت را تندتر میکنند دوری کنی، تو به آرامی آغاز به مردن میکنی...اگر هنگامیکه با شغل ت یا عشق ت شاد نیستی آنرا عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یکبار در تمام زندگیت ورای مصلحت‌ اندیشی بروی...تو به آرامی آغاز به مُردن میکنی...
امروز زندگی را آغاز کن...امروز مخاطره کن...امروز کاری کن...نگذار که به آرامی بمیری...

پابلو نرودا
منبع: فیس بوک (copy paste)

Al Pacino

این روزها زدم تو خط آل پاچینو: پدرخوانده، صورت زخمی، بوی خوش زن (که شنیدم اسلامی ش میشه «بوی خوش سه نقطه!») و ...

این پست چیز خاصی نداره واسه گفتن. هدفم فقط این بود که از این تیکه ی باحال و دوستداشتنی  که تازه کشفش کردم یه حرفی بزنم که جاش خالی نباشه. کاش می شد صحنه هایی که خیلی باهاشون حال کردمُ میذاشتم اینجا! اگه موفق بشم عکسهاشونُ میذارم تو ادامه ی مطلب. دوست ندارم دیالوگهای دوستداشتنی فیلمهاشُ اینجا بنویسم چون بدون صدا و تصویرش اصلا دوستداشتنی نیست.


+ اکثراً میگن پدر خوانده 3 به اندازه 1 و 2 قشنگ نبود و معروف هم نشد. ولی من با 3ش از همه بیشتر حال کردم. مخصوصا اون صحنه ی آخرش که رو صندلی نشسته ... 


+ هنوز کلی فیلم از این بازیگر مونده که ببینم. از این بابت بسیار خوشحالم و کلی انگیزه واسه زندگی پیدا کردم!


+ناگفته نماناد که بخشی از علاقه ی من به آل پاچینو به خاطر چهره ش ِ که یه جور زیبایی و آرامش عجیب غریبی توش ِ . موافقهاش لایک !


+اینم یه بخشی ازبیوگرافی آل پاچینو که واسه من به اندازه ی فیلمهاش جالب بود!

Early life and education

Pacino was born in East Harlem, New York City, to Italian American parents Salvatore Pacino and Rose, who divorced when he was two years old.[1] When he was two, his mother moved to a neighborhood in The Bronx near the Bronx Zoo, to live with her parents, Kate and James Gelardi, who originally came from CorleoneSicily.[2] During his teenage years "Sonny", as he was known to his friends, aimed to become a baseball player, though he was also nicknamed "The Actor".[3] Pacino flunked nearly all of his classes except English and dropped out of school at 17. His mother disagreed with his decision; they had an argument and he left home. He worked at a string of low-paying jobs, including messenger,busboy, janitor, and postal clerk, in order to finance his acting studies.

He started smoking at age nine, drinking, and casual marijuana use at age thirteen , but never took hard drugs.[4] His two closest friends died young of drug abuse at the ages of 19 and 30.[5] Growing up in The Bronx, he got into occasional fights and was something of a troublemaker at school.[6]

He acted in basement plays in New York's theatrical underground but was rejected for the Actors Studio while still a teenager.[3] Pacino then joined the Herbert Berghof Studio (HB Studio), where he met teacher of acting Charlie Laughton—not the actor Charles Laughton—who became his mentor and best friend. During this period, he was frequently unemployed and homeless, and sometimes had to sleep on the street, in theaters, or at friends' houses.

In 1962, his mother died at the age of 43.[8] The following year, his grandfather, James Gelardi, one of the most influential people in his life, also died.

منبع: ویکیپدیا


من


ادامه مطلب ...

حالا هرکی

باتوجه به عنوان وبلاگت مشخصه که بسیار بهت نارو زدن و عقده شدی اومدی اینجا دنبال شوهر بگردی
جمش کن بابا ریدید تو جامعه روشنفکری


اینم یه تکه ی دوستداشتنی که شخصی به نام «حالا هرکی» تو قسمت نظرات خصوصی وبلاگم گذاشته!


وبلاگم 

جامعه روشنفکری 

شوهر آینده م  

من  (زمان حال) 

من (در آینده وقتی شوهرمُ تور زدم) 


نکته ی جالب: تو این بی کامنتی چقدر یه کامنت می تونه آدمُ شاد کنه، حتی اگه فحش باشه! :|

من