انسان پر کاه است و دنیا باد!

تابستان زمستان خواهد بود و بهار پاییز

هوا سنگین خواهد شد و سرب سبک

ماهیان را خواهند دید که در هوا سفر می کنند،

و لال هایی را که صدای بسیار زیبا دارند

آب آتش خواهد شد و آتش آب

بهتر است که گرفتار عشق تازه ای شوم.


مرض شادی خواهد آورد و آسایش غم

برف سیاه خواهد بود و خرگوش شجاع

شیر از خون خواهد ترسید

زمین نه گیاه خواهد داشت و نه معدن

سنگ ها به خود خود حرکت خواهند کرد

بهتر است که در عشقم تغییری روی دهد.


گرگ و میش را در یک آغل خواهند انداخت

بی ترس از هرگونه خصومتی

عقاب با کبوتر دوست خواهد شد

و حربا* هرگز تغییر رنگ نخواهد داد.

و هیچ پرنده ای در بهار لانه نخواهد ساخت

بهتر است که به دام عشق تازه ای بیفتم.


ماه که دور خود  را در یک ماه به پایان می برد

به جای سی روز در سی سال یک دور خواهد زد

و زحل که دور خود را در سی سال می زند

سبک تر و سریع تر از ماه خواهد بود

روز شب خواهد و شب روز

بهتر است که من در آتش عشق دیگری بسوزم


گذشت سال ها نه رنگ مو را عوض خواهد کرد و نا عادات را

احساس و عقل با هم آشتی خواهند کرد.

و موفقیت ها حقیر لذت بخش تر خواهد بود

از همه لذات جهان که دل ها را آتش می زنند.

از زندگی نفرت خواهند گرد و همه مرگ را دوست خواهند داشت

بهتر است مرا نبیند که دنبال عشق دیگری می دوم.


امید را در دنیا جایی نخواهد بود

دروغ با راست فرقی نخواهد داشت

طالع، با موهبت های متفاوتش وجود نخواهد داشت

همه کارهای رب النوع جنگ بی خشونت خواهد بود.

خورشید سیاه خواهد بود و خدا را همه خواهند دید

بهتر است که اسیر جای دیگری شوم.


*حربا: آفتاب پرست

قطعه های محال

از: آمادیس ژامن

کتاب: مکتب های ادبی - جلد اول

رضا سید حسینی


با مکتب باروک ارتباط برقرار کردم! شاید به خاطر اینکه من هم فکر می کنم همه چیز در حال تغییره و در هیچ چیزی ثبات وجود نداره. شاید به خاطر اینکه من هم از اینکه خلاف جهت آداب و رسوم رایج حرکت کنم لذت می برم. شاید به خاطر اینکه از بین همه ی فرضیه های موجود «تناسخ» منطقی تر از همه به نظرم می رسه.

من