انگار حرف مردم به فدا کردن خوشبختی می ارزد!

شاید این در طبیعت بشر باشد که هرگاه کسی از سر فروتنی واقعی یا ضعف یا بی اعتنایی، هرچیزی را تحمل کند، میل داریم همه چیز را بر او تحمیل کنیم. آیا همه ی ما دوست نداریم که نیرومندی خود را به زیان شخصی یا چیزی اثبات کنیم؟ همچنان که کودکان در خانه ها را بی دلیل می کوبند یا نام خود را روی دیواری سفید می نویسند.

صفحه ی 28


اگر قلب انسانی هنگامی که به ارتفاقات محبت صعود می کند، گاه نفسی تازه می کند، برعکس، هیچ چیز آن را در سراشیب تند احساسات کینه آلود متوقف نمی سازد.

صفحه ی 34


"موفق خواهم شد" این کلمه ای است که هر قمارباز و هر سردار بزرگی می گوید، کلمه ای است که اگر کسانی را نجات داده است، عده ی بیشتری را از پا در آورده است.

صفحه ی 95


- افکار بدی رنجم می دهد 

- از چه نوعش؟ افکار را می شود معالجه کرد. 

-چطور؟ 

- آدم تسلیمشان می شود. 

- تو نمی دانی مطلب چیست و شوخی می کنی. هیچ آثار روسو را خوانده ای؟

- بله

- در خاطرت هست روسو جایی از خواننده می پرسد که اگر بی آنکه از پاریس حرکت می کرد، فقط با نیروی اراده اش می توانست یکی از خان های پیر را در چین بکشد و ثروتش را به چنگ بیاورد، آیا چنین کاری را مرتکب می شد؟

- بله.

- خب؟

- به! من تا کنون 33 خان را کشته ام.

- شوخی نکن. ببین، اگر به تو ثابت می شد که چنین کاری ممکن است و فقط یک اشاره ی سر از طرف تو لازم است، آِا این کار را می کردی؟

- آیا این خان خیلی پیر است؟ ولی چه پیر، چه جوان، چه افلیج و چه تندرست، گمانم ... بله، حتما نمی کردم.

.

.

.

آرزوها و احساسات انسان، چه در دایره ای کوچک و چه در محیطی عظیم، به یک اندازه ارضا می شود. ناپلِئون دوبار شام نمی خورد و تعداد معشوقه هایش نمی توانست بیشتر از معشوقه های دانشجوی پزشکی انترن بیمارستان کاپوسن باشد. عزیزم، خوشبختی ما همیشه بین کف پا و فرق سرمان جای می گیرد و اگر برای آن، سالیانه یک میلیون یا فقط دوهزار فرانک خرج کنیم، باز درک زاتی آن، در ضمیر ما به هر حال یکی است. از اینجا نتیجه می گیریم که بذاریم آن چینی زنده بماند.

صفحه ی 147


باباگوریو

اونوره دوبالزاک

ترجمه: م.ا. به آذین

انتشارات امیرکبیر


اصلا شخصیت پردازی این کتاب رو دوست نداشتم و هیچ ارتباطی با شخصیت ها برقرار نکردم. حتی با شخصیت اصلی: بابا گوریو. به نظرم خیلی لوس و دور از باور بود. خوشم نیومد دیگه. همه ش که نباید خوشم بیاد! این چندتا تکه ای که نوشتم  تنها دوست داشتنی هاش بودن.
نظرات 7 + ارسال نظر
بهمن پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:37 ب.ظ

به به، مبارکا باشه، کم کم دیگه داشت این پیچ و مهره های پست های قبلی زنگ میزد به خاطر بی تحرکی

بهمن پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:45 ب.ظ

حیف که امشب خیلی خسته ام و توان نظر در کردن ندارم، در عوض یک دهن آواز مدرن براتون می خونم
ترانه با حالی از جناب یساری عزیز
.
خسته ام من خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من
سال ها کنج قفس نشسته ام من
.
اصن بذارید لینکشو بذارم براتون، چون این ترانه حتما باید با احساسات کامل خونده بشه و درضمن لابلاش هم افرادی باید با هیجان هی سوت بزنند
http://www.gavazn.com/song/61315.htm

لینکتون باز نشد متاسفانه ...

بهمن یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:19 ب.ظ

آآآووو، بهتر که باز نشد چون بیشتر برای طنز به هنگام خستگی خونده میشه، بعد از چند روز خواب آلودگیم الان خوشبختانه خوابم نمیاد، به خدمتتون عارضم در رابطه با بخش های درج شده از این نویسنده باید بگم به نظر میرسه در طبیعت انسان الهامات خوب و بد هر دو همزمان حضور دارند ...................................................................................... حالا چطور میشه فرق اونا رو متوجه شد!؟ یک راهش اینه که یاد بگیریم و متوجه بشیم اجرای الهامات خوب باعث سرحالی و شادی ما میشه و اجرای الهامات بد همیشه باعث رنج، ناراحتی و پشیمونی میشه، بنابر این اونجایی که داره میگه میل داریم همه چیز را بر او تحمیل کنیم فقط مربوط به گروهی از آدما میشه، آدمای خوبی که هنوز به اندازه کافی تجربه ندارند و یا آدم هایی که نمی خواند از تجربه هاشون درس بگیرند و بنابر این دست از افکار و اعمال بد بر نمی دارند، در نتیجه به رنج و عذاب می افتند و در مقابل فقط و فقط اعتراض، شکوه و گلایه می کنند

بهمن یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:26 ب.ظ

در رابطه با بخش دوم باید بگم درسته که در سراشیب تند احساسات کینه آلود توقف سخته ولی این موضوع نیز صد در صدی نیست، که اگه بود هیچوقت هیچ آدمی از مسیر بدی کردن به مسیر خوبی کردن قدم نمی ذاشت، بنابر این وجود و حضور آدم هایی که تغییر کردند و در مسیر بدی حرکتشونو ادامه ندادند نشاندهنده اینه که در اون سراشیبی هم امکان توقف و یا برگشتن وجود داره، با خواستن میشه اینکار رو انجام داد

بهمن یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:32 ب.ظ

در بخش سوم، خودش جواب خودشو داده، باید گفت اگه فکری یا عملی باعث از پای در آمدن دیگری بشه حتی اگر نفعی ظاهری برای ما داشته باشه، دیگه نمیشه روی اون فکر یا عمل اسم فکر یا عمل موفقیت آمیز گذاشت، موفقیت واقعی یعنی یک فکر و یک عمل برد برد، عملی که در مسیر برد باخت باشه، عمل موفقیت آمیز نیست

بهمن یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:44 ب.ظ

در بخش چهارم اگه منظورش اینه که خوشبختی یک امر درونی هست، منم باهاش موافقم ولی به شرط اینکه فقط به فکر خوشبختی خودمون به تنهایی نباشیم چون میزان خوشبختی ما با خوشبخت شدن دیگران افزایش پیدا می کنه، البته متاسفانه ایشون طوری عنوان کردند که ظاهرا عقیده دارند اگر خوشبختی ما بین کف پا و فرق سرمان جای نمی گرفت، در اون صورت کشتن آن چینی جایز محسوب میشد و این به نظر من اشتباهه

بهمن یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:50 ب.ظ

البته من وارد جزئیات شدم و دقیق تر به نوشته هاش نگاه کردم وگرنه اگه می خواستم به صورت عرف به این مطالب نگاه بکنم، باید عرض کنم به یک سری از واقعیت های حاکم بر عرف نیز اشاره صحیحی کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد