همیشه حق با ناپلئون است

****

بعضی روزها به نظر حیوانات می رسید که با مقایسه با زمان جونز هم ساعات بیشتری کار کرده اند و هم بهتر تغذیه نشده اند. صبح های یکشنبه سکوئیلر از روی قطعه کاغذ درازی که با یکی از پاهای جلویش نگاه می داشت برای آنان می خواند که تولید مواد مختلف غذایی دویست درصد، سیصد درصد و حتی پانصد در صد افزایش یافته است.

صفحه ی 85


ناپلئون دیگر به طور ساده ناپلئون خطاب نمی شد. اسم او با عنوان رسمی «رهبر ما رفیق ناپلئون» برده می شد، و خوکها اصرار داشتند، که عناوینی از قبیل پدر حیوانات، دشمن بشر، حامی گوسفندان، ناجی پرندگان و امثال آن برایش بسازند. سکوئیلر در نطق هایش اشک می ریخت و از درایت ناپلئون و از خوش قلبی و عشق سرشار او به حیوانات، مخصوصا به حیوانات محروم سایر مزارع سخن می راند.

عادت بر این جاری شده بود که هر عمل موفقیت آمیز و هر پیش آمد خوبی به حساب ناپلئون گذاشته شود. اغلب شنیده می شد که مرغی به مرغ دیگر می گوید:

«تحت توجهات رهبر ما رفیق ناپلئون من ظرف شش روز پنج تخم کرده ام.» و یا دو گاوی که از استخر آب می نوشیدند می گفتند:«به مناسبت رهبری خردمندانه رفیق ناپلئون آب گوارا شده است!» 

صفحه ی 86


باکسر گفت: «پس ما چیزی را که قبلا داشته ایم، پس گرفته ایم.»

سکوئیلر گفت: «بله، معنای فتح هم همین است.»

صفحه ی 97


در ماه آوریل در قلعه ی حیوانات اعلام جمهوریت شد و لازم شد رییس جمهوری انتخاب شود. جز ناپلئون نامزدی برای این کار نبود و او به اتفاق آراء انتخاب گردید.

صفحه ی 106


 هنوز حیوانات به گفته های میجر، به رفتن بشر و جمهوری مزارع سبز انگلستان، ایمان داشتند. روزی این اتفاق خواهد افتاد: شاید آن روز در آتیه ی نزدیکی نباشد، شاید در خلال زندگی هیچیک از حیوانات زنده ی کنونی نباشد، ولی آن روز می رسد.

صفحه ی 119


قلعه ی حیوانات

جورج اورول

ترجمه: امیر امیرشاهی

نشر جامی


بالاخره بعد از اینکه افراد زیادی خوندن این کتاب رو به من توصیه کرده بودن قسمت شد که بخونمش! جدا از طرح جلد بی ریخت و فونت کج و کوله ی نسخه ای که از این کتاب داشتم فکر کردن به داستانی که راجع به یه مزرعه پر از حیوانات مختلف باشه هیچ جوری جذبم نمی کرد. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم از بین کتابهای نخونده ای که تو کتابخونه دارم قرعه کشی کنم و قرعه به نام این کتاب افتاد. قلعه ی حیوانات. قلعه ای نه چندان دور!

بعد از خوندن این کتاب خوبه فکر کنیم اگر در قلعه ی حیوانات زندگی می کردیم (توجه داشته باشین که گفتم اگر !) کدوم حیوون بودیم؟ ناپلئون؟ یا اسکوئیلر؟ یا یکی از سگ شکاری ها؟ یا باکسر؟ یا یکی از گوسفندها؟ من خودم با شناختی که از خودم دارم فکر می کنم بنجامین می بودم. منزوی و نا امید و ... البته تا اسم شخصیت های داستان تو ذهنم بمونه نیمی از کتاب رفته بود و من الان خیلی خوب ویژگی های هر شخصیت تو ذهنم نمونده. از اون کتاب هایی ِ که باید چند بار خونده بشه.

همه ی حیوانات برابرند اما بعضی برابرترند

اگر این جمله به نظرمون غیر منطقی و مضحک میاد از اسکوئیلر بخوایم برامون توضیح بده. احتمال اینکه به درستی این جمله یقین بیاریم کم نیست!

من

نظرات 5 + ارسال نظر
بهمن شنبه 6 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:19 ق.ظ

سلاااام بنجامین .. معمارها یه اصطلاحی دارند که عبارت است از : نظم در بی نظمی .. من هم اونو تعمیم دادم به : عدالت در بی عدالتی .. یعنی به ظاهر در این دنیا یک سری بی عدالتی هایی دیده میشه ولی عملا یک عدالت بی نظیر در این دنیا حاکم هست .. اگر لحظه ای شئور حاکم بر این عدالت یا حاکم بر قوانین منطقی این دنیا چشمانشو ببنده و کاری به موجودات جهان نداشته باشه ، سنگ روی سنگ بند نخواهد شد .. نه سیاره ها و ستاره ها در مدار خود خواهند چرخید و نه ...

بهمن شنبه 6 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:26 ق.ظ

نکته جالب دیگه اینه که با وجود این همه آدم در اطراف ما و این همه شبکه های اجتماعی که انسان ها رو در اقصی نقاط جهان به هم وصل کرده ، بازم آدم ها احساس تنهایی می کنند ، البته صرف نظر از استثناها .. متاسفانه اونطور که دیده میشه عموم آدما تمایل بسیار شدید دارند که فقط پاشونو جای پای دیگر آدم هایی بذارند که همیشه سرشون به سنگ خورده یا می خوره .. آدم هایی که به خاطر افکار و اعمالشون تجربه احساس کردن آرامش و شادی پاک رو ندارند ..

بهمن شنبه 6 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:40 ب.ظ

واااای سحریوس .. صبح با دوستان جمع شده بودیم که تمرین ها مونو انجام بدیم و برای همین تمرکز کافی جهت درج کامنت نداشتم .. الان که کامنت دومم رو خوندم احساس کردم خیلی بد اونو نوشتم .. از اونجایی که بنده در گذشته خودم بسیار اشتباه کردم و بسیار شکست خوردم معمولا وقتی مطلبی رو نقد می کنم شاید نتونم در ظاهر درست نشون بدم ولی توی دلم اول از همه مشغول نقد کردن خودم هستم .. منظورم اینه که مخاطب بیشتر کامنت هام در وهله اول خودم هستم .. یه جورایی از خودم ناراحت و ناراضی هستم که چرا یک اشتباه رو بارها تکرار کردم

الان مشکل کامنت قبلی چیه؟

بهمن یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:09 ق.ظ

مشکلش اینه که طوری نوشتم که انگاری من خودمو از سایرین جدا کردم و یک موجود بی عیبی هستم که داره از دست بقیه آدما حرص می خوره ...

پرستو سه‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:51 ب.ظ http://parvaz87.persianblog.ir

خوندی بالاخره پس
آهرین ;)

عه؟!!!!! می خونی من و هنوز؟
آره خیلی خوب بود. حالا ۱۹۸۴ هم تو لیست قرار گرفت!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد