روح جهان

می گویند سقراط یک بار جلو دکه ای که مقداری کالا به نمایش می گذاشت ایستاد. آخرش گفت: چه چیزها که به آنها نیاز ندارم!

این جمله می تواند شعار فلسفه ی کلبی باشد . . . . کلبی ها عقیده داشتند خوشبختی واقعی از چیزهای بیرونی مثل تجملات مادی و قدرت سیاسی و سلامتی تشکیل نشده است. خوشبختی واقعی در وابسته کردن خود به این جور چیزهای آسیب پذیر و اتفاقی نیست. دقیقا چون خوشبختی هیچ ربطی به این جور چیزهای ندارد، همه می توانند به آن برسند. علاوه بر این، وقتی به دستش آوردی ممکن نیست از دستش بدهی و همیشه خوشبخت می مانی. 

مشهورترین کلبی دیوگِنِس یا دیوژن بود، از شاگردان آنتیستنس. می گویند او در یک خم زندگی می کرد و غیر از یک ردا و یک عصا و یک کیسه نان چیز دیگری نداشت. (برای همین گرفتن خوشبختی از او کار چندان ساده ای نبود!) یک بار جلو خمش نشسته بود و آفتاب می گرفت که اسکندر کبیر به دیدنش آمد. اسکندر رو به روی آن مرد حکیم ایستاد و پرسید آرزویش چیست تا فورا برآورده کند. دیوگنس جواب داد: 

_ آرزویم این است که یک قدم بروی کنار تا خورشید به من بتابد!

صفحه ی 159


تجربه ی عرفانی به این معناست که با خدا یا روح جهان یکی بشویم. در خیلی از دینها تاکید شده که تفاوت و فاصله ی زیادی بین خدا و مخلوقاتش وجود  دارد، اما عرفا به چنین شکاف و فاصله ای اعتقاد ندارند. عرفا وحدت با خدا و با خدا یکی شدن یا ذوب شدن در خدا را تجربه کرده اند. فکر آنها این است که چیزی که در محاورات روزمره «من» می خوانیم من واقعی نیست. در لحظات کوتاهی می توانیم هویت خودمان را با «من» بزرگتری یکی بدانیم. بعضی عرفا آن را خدا می نامند و بعضی هم روح جهان، طبیعت کل یا کائنات. وقتی ذوب صورت می گیرد، عارف حس می کند خودش را می بازد و در خدا محو می شود یا در خدا گم می شود. درست مثل قطره ی آبی که در پیوستن به دریا محو و گم می شود. یکی از عرفای هندی یک بار گفت:«وقتی من بودم خدا نبود. وقتی خدا هست من نیستم». سیلنزیوس، عارف مسیحی این مطلب را به این شکل گفته است:«هر قطره ای که به دریا بریزد دریا می گردد و به همین صورت وقتی روحی به خدا متصل شود خدا می شود.»

یک هندی به اسم سوامی ویوکنانادا که آیین هندو را به غرب منتقل کرده گفته است:

همان طور که بعضی ادیان جهان می گویند انسانی که به خدایی شخصی بیرون از وجود خود اعتقاد نداشته باشد کافر است، ما می گوییم انسانی که به خود اعتقاد ندارد کافر است. از نظر ما کافر کسی است که به شکوه و مقام والای روح خود اعتقاد نداشته باشد.

صفحه ی 166 


_از زمان رنسانس انسان مجبور شد خود را به این موضوعات عادت بدهد که روی سیاره ای اتفاقی در فضایی لایتناهی زندگی می کند. هنوز هم مطمئن نیستم کاملا با این موضوع کنار آمده باشیم. اما از زمان رنسانس کسانی به این موضوع اشاره داشتند که تک تک انسانها جایگاهی مرکزی تر نسبت به گذشته پیدا کرده اند.

_ نمی فهمم.

_قبلا زمین کانون جهان بود. اما رنسانس اشاره کرد هیچ کانون مطلقی در جهان هستی نیست و بنابراین به تعداد آدمها کانون وجود دارد.


صفحه ی 258


دنیای سوفی

یاستین گوردر

ترجمه: مهرداد بازیاری

نشر هرمس


ادامه دارد ...

نظرات 8 + ارسال نظر
بهمن چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:35 ب.ظ

بسیار نیکوووووو .. می دونی چیه سحریوس .. آدم اولش از این نوع مطالب و نظریات فلسفی خوشش میاد ولی هنوز تجربه هاشونو نداره .. در مراحل بعدی وقتی خودش هم تجربه کرد تازه می فهمه خوشبختی یعنی چی و درکش اصلا قابل قیاس نیست نسبت به زمانی که در مرحله علاقمندی و تئوری قرار گرفته .. البته معمولا در راه رسیدن به اون خوشبختی واقعی ابتدا کلی بلا ملا به سرش میاد که بعدها متوجه میشه اون بلا ها هم لازم بوده تا بتونه توانایی فکر و تحلیل کردن رو پیدا بکنه و شیرینی خوشبختی براش بیشتر محسوس تر و لذت بخش تر میشه

بهمن پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:26 ب.ظ

الوووووووو .. سحریوس در چه حالی ؟؟ خووووفی ؟ ای بی حالِ تنبلِ خواب آلو .. این عکس آخرت هم مفهومی بود ( دست لاک زده ) .. این روزا اساتیدمون خیلی تلاش می کنند ما ایده های مفهومی بدیم .. البته به نظر من تمام زندگی نباید مفهومی و معما گونه بشه .. ولی توانایی مفهومی فکر کردن و ارائه ایده ها یا نظرات مفهومی توانایی خیلی خوبیه .. خیلی از اوقات هم هر مخاطبی یک برداشت خاص خودشو می کنه از طرح یا عکس مفهومی .. برداشت من از عکس آخرت این بود که احساس می کنی یک فالوور سایه وار داری که کفرتو در آورده .. اون کلمه لعنتی راهنمایی کرد

اون کلمه لعنتی واسه بد خواب شدنم بود، در واقع به فالوور سایه وار اصلن فکر نمی کنم، اگه هم وجود خارجی داشته باشه وقتی جرات نداره خودی نشون بده ارزش فکر کردن نداره

بهمن پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:41 ب.ظ

سحری اگه تجسم هندسی خوبی داشته باشی ، بهت پیشنهاد می کنم بری معماری بخونی .. آی حال میده .. شبانه روز باید ایده پردازی های مفهومی بکنی و توی دانشگاه هم دائما باید کاردستی و ماکت درست کنی .. یه پیشنهاد دیگه .. از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببر .. آهوووووی .. فکر بد نکن .. منظورم لذت های سالم و انسانیه .. زیباترین آسمان بالای سرته ، زیباترین کوه ها در اطرافت هستند ، زیباترین درختان ، زیباترین نهرها و دریاها در اختیار تو هستند بدون اینکه بخوای بابت استفاده یا لذت بردن از اون ها پولی به کسی پرداخت بکنی .. زندگی بسیار زیباست در هر شرایطی .. نگرانی بابت مسائلی که کنترل اونا در اختیار ما نیست هیچ منفعتی نداره پس یک کار خیلی خوب اینه که نگرانی ها رو از خودمون دور کنیم البته مشروط به اینکه در مسائل تحت کنترل خودمون کوتاهی و غفلت نداشته باشیم

فعلا که نصف شبی ته گلوم خشک میشه و تنم هم درد گرفته احتمالا یک سرما خورگی خفن در انتظارمه. اعصاب لذت بردن ندارم در حال حاضر. ولی به طور کلی موافقم با آنچه فرمودید. راجع به ادامه تحصیل هم فعلا هیچ تصمیم وانگبزه ای ندارم. فقط محض امتحان کنکور میدم!

بهمن جمعه 21 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 01:13 ب.ظ

اعصاب لذت بردن ندارم .. خخخخخخخخخخخ .. اولین باره این اصطلاح جالبو می شنوم .. سحریوس من خودم چند میلیون مشکل رنگ و وارنگ دارم ولی در مقابل ، یه سری تجربه های بار ارزش هم نصیبم شده .. از بحث و تبادل اطلاعات خوشم میاد چون از این طریق آدم می تونه خیلی از مشکلاتشو حل کنه و همچنین تجرابش رو در اختیار دیگران قرار بده .. جدیدا دانشمندا ثابت کردند منشاء خیلی از مشکلات فیزیکی بدن مربوط به طرز تفکر آدمه .. یه ویدئو در این رابطه هفته پیش به اشتراک گذاشته بودم .. اینجا که امکان نمایش تصویر و ویدئو نیست بنابر این بعدا لینکشو برات میذارم تا اگه ندیده باشی بتونی ازش بهره ببری .. منظور اینکه اگه ما بتونیم افکارمون رو بخوبی تحت کنترل در بیاریم بسیاری از مشکلات زندگی حل میشه که نتیجه اش افزایش آرامش و لذت بردن بیشتر از زندگیه

بله. البته پذیرفتن این قضیه یه بحثیه، توانایی عمل کردن به اون چیز دیگریست

بهمن جمعه 21 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 04:44 ب.ظ

درست ، توانایی عمل کردن هم هیچوقت یهویی بدست نمی یاد .. دو عامل نیاز داره .. اول خواستن .. دوم مقداری گذشت زمان

خواستن توانستن است، توانا بود هرکه دانا بود، اشپز که دوتا شد اش یا شوره با بی نمک: )))))

بهمن شنبه 22 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 07:06 ق.ظ

آهان .. مثل اینکه الان میزون شدی .. می گم اون جنازه پرنده مفلوکو کجا پیدا کردی ؟

تو کوچه خاله م اینااااا

بهمن شنبه 22 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:17 ب.ظ

حالا تو خودتو ناراحت نکن و نیازی نیست گریه بکنی .. این دنیا جای موندن نیست .. اون پرنده هم بالاخره باید می مرد .. وقتی هم جونداری میمیره دیگه بدنش له بشه یا نشه فرقی نمی کنه .. مهم روحشه که نباید یه روح له شده باشه .. خدایش بیامرزدش .. شاید الان یه جای خوشکلتر داره میپره

بهله. شاعر میگه: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

بهمن یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:53 ق.ظ

به به .. بسیار بجا و نیکو بید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد