زندگی از هرچیز دیگری قوی تر است

با خودم می گفتم: «باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شوع کرد.»

صفحه ی 29


هوس سیگار کردم. ابلهانه بود. سال ها بود سیگار نمی کشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است ... اراده راسخ تان را در ترک سیگار تحسین می کنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستانی، در می یابید که او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.

صفحه ی 46


روی زمین نشستم و سرم را میان دستانم گرفتم. فکر کردم کاش می توانستم پیچ سرم را از گردنم جدا کنم. آن را روی زمین بذارم، شوت محکمی به آن بزنم تا آن جا که ممکن است دور و دورتر برود. آن قدر دور که دیگر نتوان پیدایش کرد. اما من حتی شوت زدن بلد نیستم. حتما سرم همان کنار می افتاد.

صفحه ی 56


ساکت بودن من توهین آمیز است. همین را می گفتی؟ دردناک است، اما می توانم درک کنم، می توانم ایرادهایی را که از من می گیرند بفهم. می توانم آن ها را درک کنم، اما میل ندارم از خودم دفاع کنم. وانگهی مسئله درست همین است ... اما توهین آمیز بودن، نه قبول ندارم. شاید به نظر تو عجیب بیاید و باور نکردنی اما من فکر می کنم سکوت من بیش تر از روی کم رویی است. به اندازه کافی خودم را دوست ندارم که چندان اهمیتی به حرف هایم بدهم. می گویند اول هفت بار زبان را در دهانت بچرخان بعد دهانت را باز کن. برای من یک بار چرخاندن هم زیادی است. من دیگران را دلسرد می کنم.

صفحه ی 91


آدم هایی را می بینم که کمی غمگین هستند، فقط کمی، اما همین خیلی کم کافی است تا همه چیز تباه شود، می دانی ... با سن و سالی که من دارم خیلی از این آدم ها می بینم ... مرد و زن هایی که هنوز با هم زندگی می کنند، گویی زندگی بی فایده و بی نورشان آن ها را به هم چفت کرده است، اصلا زیبا نیست. این همه کنار آمدن، این همه تعارض ... فقط برای ... برای این که روزی به خود بگویند ... آفرین، آفرین، آفرین! همه چیز را خاک کردیم. دوستان مان، رویاهامان و عشق هامان، و حالا نوبت ماست! آفرین دوستان!

صفحه ی 139


نه، متاسفانه این طور نبود. او نقش بازی می کرد، ژست زن های بی عاطفه را می گرفت در حالی که سراسر لطف و ظرافت بود. وقتی شرط هایش را می پذیرفتم هنوز به این واقعیت پی نبرده بودم، بعدها فهمیدم.

صفحه ی 149


زندگی حتی وقتی انکارش می کنی حتی وقتی نادیده اش می گیری، حتی وقتی نمی خواهی اش از ناامیدی های تو قوی تر است. از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشتند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هایشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی های هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هرچیز دیگری قوی تر است. به علاوه ما که هستیم که برای خود این همه اهمیت قائل شویم؟ به خودمان فشار می آوریم با قدرت حرف می زنیم که چه؟ و چرا؟ و بعدش چه؟

صفحه ی 167


من او را دوست داشتم

نویسنده: آنا گاوالدا

مترجم: الهام دارچینیان


ازدواج تعهد به دوست داشتن یک شخص نیست، بلکه تعهد به دوست نداشتن اشخاص دیگر است. چطور می شود به چنین چیزی متعهد شد؟ چطور می توان اطمینان داشت که یک عشق، یک حس خوشبختی و آرامش کنار یک شخص تا ابد پایدار بماند؟ مگر نه اینکه آدم تغییر می کند؟ مگر نه اینکه هدف از زندگی تغییر کردن و همان نماندن است؟ شهامت رها کردنش را خواهی داشت اگر با شخص سومی خوشبخت تر از تو باشد؟ همین تعهد دائمی دور از منطق است که ازدواج رابی معنی و دیکتاتور گونه می کند.


با تشکر از سمیه برای هدیه دادن کتاب :)

من

پی نوشت: چه قشنگ کتابی حرف زدما ! فکر نمی تونم بتونم!!

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه منتظری چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:03 ق.ظ

همه چیز خوب و عالی بود سحر عزیزم
فقط من معتقدم این تعهد به دوست نداشتن دیگران بیشتر در مورد مردها صدق می کند و ما زنها باید در تعهد به دوست داشتن همان یک نفر پایدار باشیم و از او دلسرد نشویم
البتهاین نظر یک شاعر است که از کوچکترین نسیمی در یک رابطه عاشقانه می شکند و دلسرد میشود

الآن با این حضور فعالی که من توی وبلاگت دارم کاملا معلومه که شهریور دفاع دارم مگه نه؟؟؟؟!!!!

نمی دونم. به نظرم این قضیه دو طرفه س. وقتی یه رابطه دیگه پیشرفتی نداشته باشه و دچار روزمرگی بشه دیگه مرد و زن نداره. هر دو طرف سودی از اون رابطه نمی برن. حالا مردها معمولا بیشتر توانایی این و دارن که یک رابطه دیگه رو شروع کنن اما زن ها محافظه کارترن. حتی اگه هم راضی نباشن حاضر نیستن این رابطه ی ضعیف و تکراری رو خراب کنن تا شاید یه جای دیگه یه رابطه ی بهتر و جاری تر رو تجربه کنن.
+ شاگرد زرنگ ها معمولا خیالشون راحته دیگه. می دونن که کارشون و خوب انجام می دن نیازی به نگرانی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد