دوباره شبهای روشن

عجیب است. اینکه فیلمی چنین تلخ و اندوه بار به یکی از محبوب ترین فیلم های سینما دوستان ایرانی تبدیل شود واقعا جای تعجب دارد. آن هم در کشوری که در صدر پرفروش ترین فیلم های تارخ سینمایش عقاب ها ی اکشن و اخراجی های کمدی قرار گرفته. به خصوص در فضایی که آشنایی عموم مردم با ادبیات و شعر به دیوان حافظ و سعی خلاصه می شود و گهگاه مثنوی معنوی. شب های روشن یک استثنای مطلق در سینمای ایران است. نه ستاره خوش چهره ای دارد و نه جلوه های ویژه ی چشم نوازی. نه به سمت جاه طلبی های مشهور رفته و نه برای رسیدن به فروش بیشتر به تماشاگرش باج داده. تنها با سلاح کلام و دوربین به محبوبیت فعلی اش رسیده و به یکی از ماندگارترین فیلم های سینما ی ایران و یکی از پر فروش ترین فیلم های شبکه ویدئویی تبدیل شده.


عشق مردد

دلبستگی استاد به رویا فراند ساده ای ندارد. استاد خودش را در برابر عشق بیمه کرده تا به این راحتی ها به کسی دل نبازد. نه تنها تلاشی برای ایجاد رابطه نمی کند بلکه در برابر تلاش های دیگران هم جبهه می گیردو امیدهای آنها را به یاس تبدیل می کند. نمونه اش دختر دانشجویی است که در ابتدای فیلم به بهانه نجوه شعر خواندن استاد باب سحبت را با او باز می کند اما تیرش به سنگ می خورد و چیزی عایدش نمی شود. رویا اما از حربه دیگری استفاده می کند. او از همان اول شرط می کند که رابطه اش با استاد «بدون عشق» بماند و در استمداد و کمک خلاصه شود. غافل از اینکه عق شرط و شروط بر نمی دارد و هر زمان وقتش برسد, راهی برای ورود به زندگی آدم ها پیدا م یکند. تضاد میان استاد و رویا اولین برگ برنده شب های روشن است. استاد نماد عقل محاسبه گر آدم های سرسخت است و رویا نماینده ی احساس صادقانه آدمهای عاشق پیشه. چالش میان آن دو همان دوراهی ای است که بالاخره یک روز یقه هرکدام از ما را می گیرد و تردید را به جانمان م یاندازد. به همین دلیل اصلا عجیب نیست اگه هنگام تماشای شب های روشن بخشی از وجود خودمان را قالب استاد ببینیم و بخشی دیگر را در چارچوب رویا. کلنجارهای کلامی آنها همان تشویش های ذهنی ما هستند در مقاطع مهم زندگی که خلاص شدن از آنها به آسانی ممکن نیست و می تواند به قیمت خوشبختی یا بدبختی همیشگی مان تمام شود.


یحیی نطنزی/ مجله همشهری جوان/شماره336/ صفحه ی 78


چون این فیلم یکی از فیلم های مورد علاقه ی منه و قبلا هم درباره ش نوشته بودم, فکر کردم خوبه اگه این نقدی که راجع به اون تو مجله همشهری جوان نوشته شده رو هم به عنوان یک تکه ی دوستداشتنی اینجا بنویسم 

من

نظرات 4 + ارسال نظر
گل پسر چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ب.ظ http://weblogs.blogsky.com

وبلاگ خوبی دارید
مطالباتون واقعا به عنوان وبلاکتون می خوره.
به منم سر بزنید

Raha چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:37 ب.ظ

etefaghan ino didam yade to oftadam!!

پرستو پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.parvaz87.persianblog.ir

الان ایده ال من اون استاده اس !
والا به خدا ....
با صدهزار مردم تنهایی !
پس همون بی صد هزار مردم تنها بمونی بهتره فکر کنم !

هوم! همینه! خودشه! ولی کپک می زنیم خب تنهایی

رها شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ب.ظ

فیلمشو می تونی بیاری واسم؟! خیلی دوسا دارم ببینم

من بار اول که فیلمش رو گیر اوردم و کامل دیدم رایتش نکردم, بعدش دوباره رفتم گرفتم که رایتش کنم دیدم نیمه کاره ست :( تهش نیست :| اگه کاملش رو گیر اوردم حتما برات میارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد