خیلی ها از احساس و دغدغه های مادرانه نوشته اند. اما این متن با نظرگاهی دیگر این حس را توصیف می کند. فیروزه گل سرخی که دندان پزشک و نویسنده است, زندگی یک مادر شاغل از نوع امروزی اش را تصویر کرده, تصویری که احتمالا به این زودی از یادتان نمی رود, تصویر زمانی که زندگی یک مادر زیر و رو می شود.
مجله داستان همشهری/ شماره نهم/ویژه یلدا
مثلا شاید بتونید بفهمید که چی باعث می شه مادرتون نصف شب از خواب بیدار شه بیست تا پله رو بیاد پایین در اتاقتون رو بزنه, از خواب بیدارتون کنه و بگه:"قبل خواب گفتی سرم درد می کنه اومدم ببینم چیزیت نشده باشه, یه وقت بخاری اتاقت گاز پس نداده باشه, در رو باز کن ببینم!!!" و بعد از اینکه دو ساعت اینور و اونور بخاری رو ور انداز می کنه و خیالش راحت میشه بره بالا. و شما چند ثانیه حساب کتاب کنید تا بفهمید چی شد و چی میگفت و یعنی چی و ... . بعدش هم که به هیچ نتیجه ای نرسیدید شونه هاتون رو بندازید بالا و به خوابتون ادامه بدید!
من
فکر کنم دو سه هفته ای هست که خریدمش و پرتش کردم گوشه ی اتاق ! (همشهری داستانو می گم)
کلا این روزا حال خوندن ندارم نوشتن که جای خود داره !
چلچراغام هم همه به گوشه ای پرت شدن
درس هم دلم نمی خواد بخونم
فقط می خوام گوش کنم این روزا .......
.........
پ.ن : محض گل روی تو هم که شده این یه قصه می شه استثنا ی این روزای من
بعله :D
آورین!
من که خیلی باهاش حال کردم٬ ولی حالا زیاد تعریف نمی کنم یه وخ خوشت نمیاد می خوره تو ذوقت!
سلام خوشحالم از این که این نوشته تا این حد برد داشته است و از آن خوشحال تر که دیدم نوشته ام برای کسانی که در نقش فرزند زندگی می کنند هم معنی داشته است
خیلی دوست داشتم این داستان رو...