گفته بود «پروانه ها هم مهاجرت می کنند.» به آسمان نگاه کردم. آبی بود. بی حتی یک لکه ابر.
صفحه ی آخر
کتاب: چراغها را من خاموش می کنم/ نویسنده: زویا پیرزاد
عجیب به نظر میاد! کتابی که خیلی دوستش داری و تا حالا چند بار خوندیش٬ تو وبلاگ «تکه های دوست داشتنی» ت جایی نداره. نه به خاطر اینکه دوست داشتنی نیست٬ به خاطر اینکه بعضی از دوست داشتنی ها رو نمی شه نوشت٬ فقط میشه یواشکی دوستشون داشت و به کسی هم نگفت!
+ فکر می کنم شبیه کلاریسَ م. یا شاید هم دوست دارم که باشم!
من