ما نفس زندگی هستیم٬ و ماده ی زندگی٬ و روح زندگی ...

خوشبختی را چنان در هاله یی از رمز و راز٬ لوازم و شرایط٬اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم ...

صفحه ی ۶۷


ما روزگار خویشتنیم٬ زمان و زمانه ی خویشتنیم٬ و جایگاه خویشتن.

ما نفس زندگی هستیم٬ و ماده ی زندگی٬ و روح زندگی ...

آیا زندگی را چگونه می خواهی؟

ما را آنگونه بخواه٬ و ما را آنگونه که می خواهی بساز!

از همین امروز

از همین حالا ...

صفحه ی ۷۱


عزیز من! هرگز لحظه های گریستن را به خنده وامسپار٬ که چهره یی مضحک و ترحم انگیز خواهی بافت.

شنیده ام که «ون گوگ»٬ بی جهت می گریسته است. بی جهت! چه حرفها می زنند واقعا! انگار که اگر دلیل گریستن انسانی را ندانیم٬ او٬ یقینا بی دلیل گریسته است.

صفحه ی ۷۶


و اینک این جمله را در قلب خویش باز بگو:

انسان بدون گریه٬ سنگ می شود.

صفحه ی ۷۷


اشک٬ خدای من اشک ...

بدون احساس کمترین خجالت٬ به پهنای صورت گریستن را دوست می دارم؛ اما نه به خاطر مسآله ی حقیر٬ نه به خاطر دنائت یک دوست٬ نه به خاطر معشوق گریزپای پر ادا٬ و آنکه ناگهان تنهایمان گذاشت و رفت٬ و آنکه اینک در خاک خفته است و یادش به خیر٬ ونه به خاطر خبث و طینت آنها که گره های کور روح صغیرشان را تنها با دندان شکنجه دادن دیگران می خواهند باز کنند ...

صفحه ی ۸۲


همیشه گفته ام و باز می گویم٬ عزیز من٬ کودکی ها را به هیچ دلیل و بهانه٬ رها مکن٬ که ورشکست ابدی خواهی شد ...

آه که در کودکی٬ چه بی خیالی بیمه کننده یی هست٬ و چه نترسیدنی از فردا ...

صفحه ی ۹۲


عیب گرفتن آسان است بانو٬ عیب گرفتن آسان است.

حتی آنکس که خود٬ تمام عیب است و نقص و انحراف٬ او نیز می تواند بسیاری از عیوب دیگران را بنماید و برشمارد و چندان هم خلاف نگفته باشد.

صفحه ی ۹۵


زندگی زراندیشانه ی امروز٬ مجال یکسره خوب بودن٬ کامل عیار بودن٬ حتی در ذهن  هم انحراف و اندیشه ی باطلی نداشتن را از انسان گرفته است.

صفحه ی ۹۶


محبت را در گلدان طلای جواهر نشان کاشتن و امید رویش و باروری داشتن٬ اشتباهی ست که به آسانی جبران پذیر نیست.

صفحه ی ۱۰۴


همسفر بودن و هم هدف بودن٬ ابدا به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن٬ دال بر کمال نیست٬ بل دلیل توقف است.

صفحه ی ۱۱۲


ای عزیز!

انسان آهسته آهسته عقب نشینی می کند.

هیچ کس یکباره معتاد نمی شود

یکباره سقوط نمی کند

یکباره وانمی دهد

یکباره خسته نمی شود٬ رنگ عوض نمی کند٬ تبدیل نمی شود و از دست نمی رود.

صفحه ی ۱۲۳


خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست٬ ساده بگیریم.

خوشبختی را٬ تنها به مدد طهارت جسم و روح٬ در خانه ی کوچک مان نگه داریم.

صفحه ی ۱۲۶


اگرچه درست است و منطقی که ما حق نداریم نسبت به هم خشمگین شویم؛ اما از آنجا که گهگاه٬ تحت شرایطی که به انسان تحمیل می شود٬ نگهداشت خشمی آنی و فورانی٬ از اختیار انسان بیرون است ــ و بدا به حال انسان‌ ــ هرگز نباید و حق نیست که لحظه های نادر خشم را ٬ لحظه های قضاوت تلقی کنیم و آنچه در این لحظه های نفرین شده ی شرم آور بر زبان می آید معیار و مدرک قرار بگیرد.

صفحه ی ۱۲۹


کسی که سهراب را روست داشته باشد٬ شاملو را احساس کند٬ فروغ را بستاید٬ و هر شعر خوب را آیه یی زمینی بپندارد٬ چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد ...

صفحه ی ۱۳۷


سنگین ترین دردها٬ چون از صافی زمان بگذرند به چیزی توصیف ناپذیر اما مطبوع تبدیل می شوند٬ و جملگی تلخی ها به چیزی که طعمی بسیار خاص اما به هرحال شیرین دارند...

صفحه ی ۱۳۹



پایان


کتاب: چهل نامه ی کوتاه به همسرم/ نویسنده: نادر ابراهیمی


چند روز پیش یه نفر اومد خونمون و این کتاب رو از روی میزم برداشت ... یه نگاهی بهش انداخت و گفت:«این کیه؟» گفتم نادر ابراهیمی. گفت:«دیگه چه کتابایی داره؟ فقط از همین چرت و پرتا می نویسه؟» !!! با شناختی که از اون شخص و شیوه ی زندگی کردنش و نگاهش به زندگی دارم چیزی جز این ازش انتظار نداشتم٬ از اون آدماست که وقتی باهاش از عشق حرف بزنی انگار خنده دار ترین جوک عالم رو براش تعریف کردی! البته حق هم داره٬ تصویری که اون وخیلیهای دیگه مثل اون از عشق تو ذهنشون دارن خیلی با جوک فرقی نداره و واقعا باید بهش خندید!!!

دارم فکر می کنم چطوری میشه که نظرات آدما انقدر متفاوت باشه! چطوری میشه کتابی رو که من هر بخشش رو چند بار می خونم و میام یه جایی تیکه های دوست داشتنی شو می نویسم و وقتی دلم می گیره و اعصابم میریزه به هم میرم سراغشون و دوباره و سه باره و چهار باره می خونمشون به نظر یکی «چرت و پرت» بیاد؟!!

ما دقیقا همونطوری زندگی می کنیم که خودمون می خوایم٬ همونطوری که خودمون انتخاب می کنیم. هرچی بیشتر میگذره بیشتر یه این قضیه ایمان میارم!!

جدای از همه ی اینها صداقت اون شخص رو تحسین می کنم چون خیلی رو راست به کتابی که داشتم می خوندم گفت «چرت و پرت». بعضی ها همینم نمیگن فقط یه طوری نگاهت می کنن که بعدش میری جلوی آینه ببینی واقعا گوشات درازه یا نه!!!

من

نظرات 3 + ارسال نظر
رها جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

لایک برای "من" نوشته ات

مجید یحیایی شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://nedaye-sahne.blogfa.cm

سلام.
ممنون برای نوشته های زیبا
و قطعه موسیقی آرامش بخش
اجرای نمایش در نیمه دوم مهرماه.
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ سری بزنین

مجید یحیایی شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:40 ب.ظ http://nedaye-sahne.blogfa.cm

این بار که مطالب جدیدو خوندم باید بگم قشنگ بود
تکه هایی دوست داشتنی هستند.لااقل اگه فرصت خوندن کتابارو نداریم اینجا از چکیده شان استفاده میکنیم.
پاینده باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد