خدا٬ وجدان خوبی است که در ضمیر ما وجود دارد

آن بچه مرا می ترساند. درست مثل ترسی که در شروع یک عشق به آدم دست می دهد٬ همان وقتی که عقلمان می گوید باید منتظر غمها و رنجها باشیم و باید مواظب باشیم که زیاد به آن نزدیک نشویم و بعد یک میان بر ما را زودتر و بیشتربه او نزدیک می کند٬ در حالی که می دانیم بالاخره گرفتار می شویم ولی حاضر هستیم به خاطر یک دقیقه خوشی هزاران دقیقه رنج بکشیم.

صفحه ی ۳۳۵


وقتی کسی را دور انداختیم دیگر نباید سعی کنیم اشتباهاتش را تشریح کنیم و فقط هنگامی دنبال چراها و اشتباهات او می رویم که هنوز او را کاملا دور نینداخته باشیم.

صفحه ی۳۴۰


زندگی است. بعضی اوقات تو حس می کنی که دو چشم٬ دارند تو را نگاه می کنند ولی در واقع آنها تو را نمی بینند. بعضی اوقات حس می کنی کسی را پیدا کرده ای که همیشه در جست و جویش بوده ای ولی در واقع کسی را پیدا نکرده ای.

صفحه ی۳۵۱


بازی شطرنج داریم٬ بازی فوتبال داریم٬ بازی جنگ هم داریم. و این بازی آخری را باید با صدها و هزارها سرباز انجام داد که سربازان سربی نیستند بلکه سربازانی هستند از گوشت و استخوان و زنده. این سربازها را به ژنرالها می دهند تا با آنها بازی کنند.

صفحه ی۳۷۷


نمی دانم. هرگز ندانستیم و نتوانستیم درک کنیم که در کدام مرحله خصال حیوانی تمام می شود و بشر به وجود می آید. یا برعکس.

صفحه ی۳۹۵


بشر نه فرشته است و نه حیوان٬ و بدبختی بر کسانی است که بخواهند فرشته باشند و حیوان از آب در می آیند. و خطرناک است اگر بکوشیم به بشر نشان دهیم که اعمالی نظیر حیوانات دارد٬ بدون آنکه عظمتش را یادآور شویم. و همچنین خطرناک است اگر بخواهیم عظمتش را بدون آنکه پستی او را نشانش دهیم٬ به او یادآور شویم.و همچنین خطرناک است اگر نگذاریم که متوجه این هر دو موضوع بشود.  و خوب است اگر این هر دو را برایش تشریح کنیم.

صفحه ی۴۱۶


ما حقیقت را آرزو می کنیم و غیر از تردید چیزی در خود نمی بینیم.

صفحه ی۴۲۳


یک چیز حقیقت نیست مگر در جرئی از آن. غلط نیست مگر در جزئی از آن که درست یا نادرست در آن مخلوط می شوند و آنهایی که تو احترامشان می گذاری٬ می شود که سبب سرخوردگی تو بشوند و آنهایی که تو ازشان نفرت داری٬ می شود که تو را به شگفتی و ستایش وادارند.

صفحه ی۴۲۶


فکر می کنید جنگ بشر را بهتر می کند یا بدتر؟

ــ جنگ بشر را همان طور که هست نشان می دهد٬ یعنی حیوان.

ــ نه. جنگ آنها را بهتر می کند. بعضیها مثل ما تلخ می شوند و بعضیها هم ایمانشان  را از دست می دهند که البته آنها را محکوم نمی کنم. چون این کار آنها عکس العملی است غریزی برای محکوم کردن خدا٬ هنگامی که شاهد کارهایی ننگین هستیم. ولی اغلب انها متوجه این نکته می شوند که خدا آنها را برای زجر دادن نیافریده است...

صفحه ی۴۶۵


پدر بیل خدا چیست؟

ــ خدا٬ وجدان خوبی است که در ضمیر ما وجود دارد و همیشه به ما وجدان خوب هدیه می دهد و ما هم همیشه هدیه ی او را رد می کنیم.

صفحه ی۴۶۶


دفاع از بشر٬ فقط جلوگیری از قتل عام جسمانی را معنی نمی دهد. معنی دیگر آن کمک به بشر ماندن و بشر بودن است و گاهی برای بشر بودن٬ باید مرد.

صفحه ی۴۹۴


بالیدن به اینکه در میان افراد بشر به دنیا آمده ایم و نه در میان درختان و ماهیها و کفتارها٬ چرا؟

صفحه ی۵۰۲


مردم دیوانه اند٬ اگر تو سوپت را با چنگال بخوری٬ فورا به تو می گویند دیوانه ای و تو را به تیمارستان می برند ولی اگر هزاران نفر را این چنین قتل عام کنی٬ چیزی به تو نخواهند گفت و تو را به هیچ تیمارستانی نخواهند فرستاد.

صفحه ی۵۱۹


پایان


کتاب: زندگی٬ جنگ و دیگر هیچ/نویسنده: اوریانا فالاچی/مترجم: لیلی گلستان

نظرات 4 + ارسال نظر
فرینــــاز پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

سلام دوست دوست داشتنی

اینجا چه قدر مثل مدرسه میمونه
ادم یه عالمه چیز یاد میگیره

بازم میام

کاش از اول ثبت نام کرده بودم که درسامو عقب نمیافتادم:)

موفق باشی سحر دل آرام

mamra دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

چرا نمیشه از وبلاگتون مطلبی رو کپی پیست کرد؟
(انجمن کپی پیستوتدینگالابانگانگ مقیم شمال)

چون کلی زحمت می کشم تایپ می کنم!!!!!!!
(انجمن حمایت از تنبلان زحمت کش!!)

یه زمانی جو گیر بودم کد ممنوع کردن راست کلیلک رو گذاشته بودم ولی چند وقت پیش هرچی گشتم پیداش نکردم که پاکش کنم

جلال شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام
مطلب تجزیات و تحلیلات داخل اون وبلاگتو خوندم.
واقعا قشنگ بود.

اینا حرفاییه که فقط از دهن تو بیرون میاد

همچنان موفق به نظر دادن اندرون نفهم کودکم نمی باشید گویا! هون آیا؟

شهاب(آتش) شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://golhaieatashin.blogfa.com/http://

چگونه می شود به آن کسی که میرود اینسان

صبور..سنگین..سرگردان

فرمان ایست داد.

چگونه میشود به مرد گفت که او زنده نیست. او هیچ وقت زنده نبوده است.

در کوچه باد می آید.

کلاغ های منفرد انزوا در باغ های پیر کسالت میچرخند

و نردبام چه ارتفاع حقیری دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد