عاشق کم است سخن عاشقانه فراوان!

بیا تا برکه های حقیر دغدغه را دریا کنیم ای دوست!

چرا که هیچ دریایی٬ هرگز٬ از هیچ توفانی نهراسیده است

و هیچ توفانی٬ هرگز! دریایی را غرق نکرده است.

صفحه ی ۵۳


محبوب آذری من! اخم هایت را باز کن! تا آن زمان که زنده ییم٬ خوشبختی نیز ــ مانند آب و مهتاب ــ نمی تواند دروغ باشد.

ما همانگونه که به داشتن امید محکومیم٬ به تصرف خوشبختی نیز.

صفحه ی ۵۹


باید از باید ببریم که محتمل است سعادت چیزی دور از دسترس باشد؛ چرا که تنها اعتقاد به اینکه سعادت٬ دور از دسترس ماست٬ سعادت را دور از دسترس ما نگه می دارد.

هیچ چیز همچون اراده به پرواز پریدن را آسان نمی کند.

هیچ چیز همچون باور ساده دلانه و صمیمانه ی سعادت٬ سعادت را به محله ی ما٬ به کوچه ی ما٬ و به خانه ی ما نمی آورد.

صفحه ی۶۰


عشق باید مثل پر سینه ی کاکایی ها نرم باشد.

.

.

هیچ وقت همه چیز درست نمی شود؛ چون توقعات ما بیشتر می شود٬ و تغییر می کند. هیچ قله یی آخرین قله نیست. رسیدن٬ غم انگیز است. «راه٬ بهتر از منزلگاه است». برویم بی آنکه به رسیدن بیندیشیم؛ اما٬ واقعا٬ برویم.

صفحه ی ۶۱


مردان بزرگ فقط سرداران تاریخ نیستند؛ یعنی سرداران٬ اغلب شان٬ اصلا بزرگ نیستند. مردان بزرگ٬ فقط اهل علم و هنر نیستند. آدمهای بی نام و نشانی را می شناسم که از تمام بزرگان جهان بزرگترند ... 

.

.

اما بگذار خالصانه قبول کنیم کوچکیم تا بتوانیم بزرگ شویم٬ عوض شویم٬ رشد کنیم و دیگری شویم.

.

.

حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست٬ برای زنده نگه داشتن عشق است.

صفحه ی ۶۴


جای عشق کجاست گیله مرد کوچک اندام شکستنی؟ نگاه کن که عجب جنجالی ست واقعا! «نان٬ نیروی شگفت عشق را٬ مبادا مغلوب کند!» عشق کو؟ عطر آن شاخه های نرگس مرطوب کو؟

.

.

اگر دوست داشتن٬ به یک مجموعه خاطره ی مجرد تبدیل شود٬ دیگر این خاطرات٬ از جنس عشق و دوست داشتن نیستند؛ و از آنجا که انسان٬ محتاج دوست داشتن است و دوست داشته شدن٬ در این حال٬ علیرغم زیبایی خاطرات٬ انسان محتاج٬ به دوست داشتنی نو ــ دوست داشتنی دیگر ــنیازمند می شود٬ و پناه می برد٬ و این عشق نخستین را ویران می کند٬ بی آنکه شبه عشق دوم بتواند قطره یی از خلوص را در خود داشته باشد٬ عمیق باشد٬ و با معنا باشد٬ و عطر و رنگ و شفافی و جلای عشق نخستین ــ یا تنها عشق ــ را داشته باشد. یک بار٬ یک بار٬ و فقط یک بار می توان عاشق شد: عاشق زن٬ عاشق مرد٬ عاشق اندیشه٬ عاشق وطن٬ عاشق خدا٬ عاشق عشق ... یک بار٬ فقط یک بار. بار دوم٬ دیگر خبری از جنس اصل نیست. شوق تصرف٬ جای عشق به انسان را می گیرد؛ خودنمایی جای عشق به وطن را٬ ریا جای عشق به خدا را ...

صفحه ی ۶۵


مرد جوان٬ فقط به خاطر چنان رفاهی با زن درآمیخته بود٬ و البته به خاطر آنکه به تن احتیاج کور داشت.

.

.

در این معرکه ی شیر و نان٬ به من بگو که جای عشق کجاست؟ آن جای بسیار بسیار کوچک بی نهایت بزرگی که عشق می خواهد کجاست؟ همان جایی که اگر یک نفس خالی بماند٬ خاطره٬ شتابان و سیال٬ آن را پر خواهد کرد کجاست؟

صفحه ی۶۷


اما نگذاریم که عشق٬ در حد خاطره٬ حقیر و مصرفی شود.

ترک عشق کنیم٬ بهتر از آن است که  عشق را به یک مشت یاد بی رنگ و بو تبدیل کنیم؛ یادهای بی صدایی که صدا را در ذهن فرسوده ی خویش ــ و نه در روح ــ به آن می افزاییم تا ریاکارانه باور کنیم که هنوز٬ فریادهای دوست داشتن را می شنویم.

.

.

من تسلیم این گردباد کوبنده ی ضد زندگی که اسمش را «زندگی روزمره» گذاشته اند نمی شوم.

صفحه ی ۶۸


گیله مرد زندگی عاشق چرا باید از زندگی خالق چیزی کم داشته باشد؟

.

.

اما اگر قرار باشد که ما فقط یک بار زندگی کنیم٬ زندگی٬ چیزی بسیار زشت و مبتذل خواهد شد ــ همانطور که اگر دوبار عاشق شویم٬ عشق چیزی بی اعتبار و بی معنی می شود.

صفحه ی۶۹


از شباهت بیزارم عسل! شباهت میان این آواز و آن آواز٬ این کلام عاشقانه و آن کلام٬ این نگاه و آن نگاه٬ دیروز و امروز. از شباهت٬ به تکرار می رسیم؛ از تکرار٬ به عادت؛ از عادت به بیهودگی؛ از بیهودگی به خستگی و نفرت.

.

.

وای بر آن روزی که چیزی ــ حتی عشق ــ عادتمان شود. عادت٬ همه چیز را ویران می کند ــ از جمله عظمت دوست داشتن را ...

صفحه ی۷۱


عاشق کم است سخن عاشقانه فراوان!

صفحه ی۷۲


ادامه دارد ...

کتاب: یک عاشقانه ی آرام/ نویسنده: نادر ابراهیمی

نظرات 1 + ارسال نظر
جلال شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ

خیلی تیتر قشنگیه
به درد اس ام اس عاشقانه می خوره !
آخه سخن عاشقانه زیاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد