فکر٬فکر٬فکر!!! (پایان)

نکته ای که تذکر آن لازم بنظر می رسد این است که عده ای تصور می کنند نزکیه نفس تنها در اعراض و دل کندن از تعلقات مادی و دنیائی است. این تصور ناشی از محدود دیدن «نفس» است. مسئله ی «نفس» یا «من» تنها تعلقات مادی نیست. تعلقات روانی بسیار وسیعتر و مخرب تر از تعلقات مادی است.اصلا درست تر این است که بگوئیم انسان به خود مادیات تعلق ندارد٬ بلکه به ارزش اعتباری آنها تعلق دارد. چیزهای مادی در حقیقت پشتوانه ی ارزشهای روانی هستند و تعلق انسان به آنها بخاطر همین پشتوانگی است. 

صفحه ی ۸۵


 شما به مطلبی که من می گویم توجه ندارید. اشکال ما در ندانستن نیست٬ بلکه در دانستن و اشتباه دانستن است. جهل و عدم آگاهی انسان بخاطر چیزهایی نیست که نمی داند٬ بلکه به خاطر چیزهائیی است که می داند و اشتباه می داند. حرف من این است که اگر دانسته های ما بوسیله ی «قالب» حاصل شده باشد٬ نه تنها دانایی نیست٬ نه تنها موجب آگاهی ما نمی شود٬ بلکه جهل ما را متورم می سازد. «قالب» یعنی پندار. و هر آنچه از طریق پندار حاصل شود ماهیت خود پندار را خواهد داشت. 

صفحه ی ۸۹


امروز و فردا کردن از حیله ها ی فکر است برای تداوم «من». فکر می گوید امروز را هم با این پدیده بساز٬ فردا یا بهتر می شود یا اگر نخواستی از بینش ببر. ولی هیهات که هزاران فردا می آید و می رود و این عجوزه ذره ای از جایش تکان نخورده است! 

صفحه ی ۱۰۲


فرض کنید من از دهی که در آن متولد شده ام هرگز بیرون نرفته ام. بنابراین تصور می کنم دنیا عبارت از همین محدوده ایست که من در آن زندگی می کنم. شما علاوه بر ده خودتان ده مجاور را هم دیده اید و تصور می کنید دنیا محدود به همین دو تا ده است. دیگری علاوه بر این دهات یک شهر را هم دیده و تصور می کند دنیا عبارت است از همین دو ده و یک شهر . ما سه نفر در یک اصل کلی باهم مشترکیم. و آن عبارت از این است که هر سه تصور می کنیم دنیا یعنی محدوده ای که ما در آن هستیم. ولی از نظر اینکه محدوده ی من یک ده٬ از شما دو ده و از دیگری دو ده و یک شهر است با هم فرق می کنیم. محدوده ی ذهنی ما قالب ماست. و بزرگ و کوچک بودن قالب مطرح نیست٬ نفس قالب مطرح است.  

صفحه ی ۱۰۶


شما به من می گویید چه حرفهای پرت و پلایی می زنی. و من به خاطر حرف شما احساس نامطلوبی پیدا می کنم. لحظه ای بعد می گویید چه حرفهای خوبی می زنی. احساس لذت و سرمستی می کنم. بنابراین من باید مثل گدای متملق چشم بدهان شما باشم. حال اگر من این مطلب را درک کنم که هم اهانت و هم تمجید شما پایه و مبنای درستی ندارد چون با معیار های ذهنی خودتان صورت می گیرد. ثانیا هم اهانت و هم تمجید شما متوجه وجود پنداری من٬ یعنی متوجه وجودی می گردد که در من اصالت ندارد و یک پدیده ی غاصب است٬ آیا من در رابطه با شما راحت تر نخواهم شد؟ آیا ترس و اضطراب و اتکاء و صدها مسئله ی من در رابطه با شما از بین نخواهد رفت؟ 

صفحه ی ۱۰۷


هر حالت معنوی وقتی به وسیله ی فکر ترسیم شود حکم سراب را پیدا می کند. منشا سراب فکر خود ماست٬ اگرچه تصور می کنیم آب را دیده ایم.  

صفحه ی ۱۰۸ 


 اگر بینش فلسفی داشتیم اینقدر دربند «خود» و کوچکی های آن نبودیم وفکر نمی کردیم که این «دردانه» ثقل عالم وجود است و همه چیز باید حول آن دور بزند. کاش این واقعیت را حس می کردیم که عمر ما در مقابل طول هستی٬ یعنی در مقابل آنچه بوده است و آنچه بعد از ما خواهد بود٬ لحظه ای است مثل یک چشم بر هم زدن. اگر چنین دیدی پیدا می کردیم٬ این وجود کوچکتر از ارزن را در عظمت هستی رها می کردیم اینطور نبود که شب و روز دو دستی به آن چسبیده باشیم و تر و خشکش کنیم. 

صفحه ی ۱۲۰


 آن چیزی که به نظر شما حقیقت بدیهی می رسد به نظر دیگری نمی رسد. فکر می کنید این همه اختلاف بین انسان ها از چیست؟ از این است که هرکس پندارهای خود را حقیقت بدیهی تصور می کند و نسبت به آنها تعصب دارد. 

صفحه ی  ۱۳۸


سوال ــ غیر از راههائی که قبلا گفتید آیا راه ساده تری برای خودشناسی وجود دارد؟ 

جواب ــ مسئله ی ما راه نیست٬ مسئله خواستن و نخواستن است. اگر ما واقعا بخواهیم که خود را بشناسیم راهش را هم پیدا می کنیم. مسئله این است که ما از شناختن خود می ترسیم٬میل داریم با خود بیگانه بمانیم.در این صورت چه فرق می کند که یک راه برای خودشناسی وجود داشته باشد یا صد راه٬ راهها سهل باشد یا مشکل؟ شما بیرون یک ده ایستاده اید و بدلائلی از داخل شدن به ده هراس دارید. بیرون ده ایستاده اید و از عابرین می پرسید«راههای ورود به این ده کدام است و کدام راه آسانتر است؟» آیا این معنی دارد؟ 

صفحه ی ۱۳۹


سوال ــ اهمیت ندادن به قضاوت های ارزشی دیگران موجب هرج و مرج اخلاقی نمی شود؟ 

جواب ــ نه. در آن صورت عشق با همه ی پاکی اش حاکم بر وجود ما و روابط ما خواهد شد. وجود ما یک کیفیت روحانی٬ مذهبی و پاک پیدا خواهد کرد که در آن هیچیک از شیطنت ها و خودخواهی ها و پلیدی هائی که از «من» بر می خیزد وجود نخواهد داشت. 

صفحه ی ۱۴۷


سوال ــ مثال دیگر شما این است که من ممکن است بشما اهانت کنم و شما ضرورت دفاع را حس نکنید. مثلا ممکن است به شما بگویم «احمق»٬ و شما چه باید بکنید؟ 

جواب ــ چند لحظه پیش بود که گفتیم ثقل شخصیت انسانی که از اصالت خود دور نشده است در وجود خودش است٬ نه در قضاوت این و آن. عوامل خارج نمی توانند با الفاظی اعتباری معنویت او را زیر و رو کنند٬ نمی توانند با او بازی کنند. شاید توجه کرده اید وقتی یک کودک به ما اهانت می کند حساسیت و آزردگی نشان نمی دهیم. علتش این است که کودک نمی تواند در رابطه با ما یک عامل تایید کننده با لطمه زننده به ارزش هایمان باشد. اگر ما ارزش های اعتباری را از ذهن خود خارج کنیم و در بند آنها نباشیم٬ اهانت همه کس برایمان کیفیت اهانت یک کودک نابالغ را پیدا خواهد کرد. 

صفحه ی  ۱۵۰


شما الان از من تقاضای قرض می کنید. من اول به پرونده ی شما که در ذهنم بایگانی است مراجعه می کنم. به یاد خودم می آورم که این شخص همان است که سال گذشته به من پول قرض داد یا نداد. همان شخصی است که هفته ی گذشته به من احترام یا بی احترامی کرد٬ به حرف های من با دیده ی تحسین یا تحقیر نگاه کرد. بدلیل شباهتش با فلان شخص من از او خوشم می آید یا بدم می آید٬ و صدها فکر دیگر. پس من با وضعیت موجود شما در رابطه نیستم. بلکه رابطه ی فعلی من با شما با یک نخ ذهنی به روابط گذشته بسته است. 

صفحه ی ۱۵۲


تمام زندگی ما تلاش و پرپر زدنی است بین آنچه که هستیم و آنچه که می خواهیم بشویم. 

*** 

سراسر زندگی ما حسرتی است توأم با ناکامی برای رسیدن به این تصویر ایده آلی. 

صفحه ی ۱۵۷


بیایید خود را فریب ندهیم و هی بدنبال اندوختن فضل نباشیم. فضلی که ما اندوخته می کنیم فقط بدرد فروختن می خورد٬ به درد خودنمایی می خورد٬ نه به درد خودشناسی. 

صفحه ی ۱۵۸


ما می گوییم آدمهایی مذهبی هستیم. و می شنویم که در تمام مذاهب و مکتب های اخلاقی موکدا سفارش به خودشناسی شده است. حتی گفته شده است اگر می خواهی خدا را بشناسی خودت را بشناس. پس ما اگر نسبت به خودشناسی بی توجه باشیم چه جور آدم های مذهبی ای هستیم؟! آیا این توصیه و سفارش چیزی است که انسان آنرا ندیده بگیرد و سرسری از آن بگذرد؟ 

*** 

خدایا ما را دریاب٬ ما را از این مشغولیات کوچک فارغ کن تا درک کنیم که زندگی معنائی عمیق تر از این بازیها هم دارد! 

صفحه ی ۱۵۹


به نظر من علت علاقه و اصرار ما به شناخت یگران در وضعیت اکنونی اولا ترس است. از شما چه پنهان ما بطور عجیبی از یکدیگر می ترسیم. هرکدام از ما برای دیگری یک عامل خطرناک هستیم که می توانیم هر آن بوسیله ی کلمات٬ بوسیله ی رفتار٬ و حتی بوسیله ی سکوت هویت یکدیگر را بکلی درهم بریزیم و زیر و رو کنیم. و با توجه باینکه هویت هریک از ما عزیزترین چیز برای ما است و حیات روانی ما بسته بآنست می توان فهمید که ما چه ترسی از یکدیگر داریم. 

صفحه ی ۱۶۷


ما بوسیله ی ماسک هایی که بر چهره می زنیم و نمایشاتی که می دهیم خود را جز آنچه هستیم به دیگران نشان می دهیم. بنابراین هر یک از ما تصور می کنیم دیگران همان چیزی هستند که نمایش می دهند. من علیرغم درون متزلزل و نا آرامم برای شما نمایش آرامش می دهم٬ به شما نشان میدهم که زندگی ام قرین شادی و رضایت کامل است٬ برای پوشاندن ترسها و حقارت هایم ماسک یک آدم شجاع و متشخص بر چهره می زنم و نمی گذارم شما از درون من با خبر شوید. نتیجتا شما حقارت خورد را میبینید ولی حقارت من را نمی بینید٬ نارضائی و احساس حسرت و ناکامی خود را لمس می کنید ولی فکر می کنید من از زندگی کاملا رضایت دارم.وضع ما مثل دو سربازی است که هر دو با تفنگ حالی برای یکدیگر سنگر گرفته اند. این تصور می کند تفنگ آن یکی پر است و بنابراین از او می ترسد٬ آن یکی هم همین تصور را درباره این یکی دارد.  

نتیجه ی چنین رابطه و چنین دیدی آن است که هر یک از ما خود را در مقابل دیگری یک موجود ضعیف و گرفتار می بینیم و دیگری را یک غول پر قدرت و توانا. ما همیشه تصور می کنیم دیگران می توانند و ما نمی توانیم٬دیگران در بی رنجی بسر می برند و ما در رنج. واضح است که چنینی دید و تصوری چه مسائلی در رابطه ی ما با یکدیگر ایجاد می کند. وقتی من تصور کنم که خودم ضعیفم و شما قوی٬ بدیهی است که هم از شما ترس خواهم داشت٬ هم در مقابل شما احساس حقارت خواهم داشت٬ هم نسبت به شما نفرت و بیزاری خواهم داشت و صدها مسئله ی دیگر. و بعد هم برای رفع و رجوع این مسائل به طفره و تلاش میافتم و به بیراهه می روم

صفحه ی ۱۶۹


امیدوارم تا چند ماه دیگر که یکدیگر را می بینیم ذهنمان از این قیل و قالها و گفتگوها فارغ و بی نیاز از هرگونه حرف و بحثی شده باشد. 

صفحه ی آخر 

 

کتاب:تفکر زائد/نویسنده:محمد جعفر مصفا

نظرات 2 + ارسال نظر
رهــــا دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://fair-eng.blogsky.com

گرفتمش دارم می خونم. ممنون معرفی کردی :)

tone5749 دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ب.ظ http://pcc2010.mihanblog.com

دوست عزیز وب جالبی داری اگر با تبادل لینک موافق هستی منو بنام عمومی لینک کن وخبر بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد