فکر٬فکر٬فکر!! (۳)

ما حالت انبساط و شعف اصیل خود را گم کرده ایم و اکنون فکر همه جا در جستجوی "بدل" آنها٬ یعنی در حستحوی "لذت" است. چرا ما برای لذت و خوشی اینهمه اهمیت قائلیم؟ آیا باین جهت نیست که در درون خود احساس ناخوش بودن و خلاء معنوی می کنیم و حالا می خواهیم این شبه معنویت ها را بحساب معنویت بگذاریم؟ 

صفحه ی ۵۰


 جامعه با ابرام عجیبی مدام بر آن است تا جوهر فطری تو را تسلیم "من"هایی گرداند که خودش در تو نشانده است. اما فطرت تو با این پدیده ی تحمیلی القائی سر ناسازگاری دارد. این ناسازگاری یعنی یک تضاد و کشمکش دائمی و پنهانی. تضاد فطرت و "ارزش"ها باعث می شود که انسان در تمام عمر و در تمام زمینه های وجودی خویش علیه خود زندگی کند و همیشه با خود سر جنگ و ناسازگاری داشته باشد. حرکت هایش یا مورد تایید فطرتش نیست یا مورد تایید "من"ها نیست. بنابراین همیشه در تضاد با خویش است. 

صفحه ی ۵۷


 بعضی از ارزشها ممکن است با یکدیگر تعارض مستقیمی نداشته باشند٬ ولی از هر کدام آنها آثار و نتایجی تبعی حاصل می شود که آن نتایج با یکدیگر متضاد است. مثلا یکی از ارزشهای اجتماعی این است که انسان باید "زرنگ" باشد. یک ارزش دیگر هم این است که باید دیگران را دوست داشته باشد و دوستی دیگران را نیز جلب کند. این ارزشها فی نفسه با هم مغایرتی ندارندو ولی ببینید در کجا با یکدیگر برخورد پیدا می کنند و انسان را مواجه با تضاد می گردانند. برای کسب ارزش "زرنگ بودن" انسان باید دست به کارهائی بزند که مستلزم درگیری٬ مبارزه و شکست دادن٬ تعدی٬ حقه بازی٬ پشت هم اندازی و کارهائی از این قبیل است. ولی برای جلب دوستی دیگران انسان مجبور است  در رابطه با آنها مقدار زیادی گذشت و ملایمت کند٬ باید از هر عملی که مستلزم رقابت و در افتادن است٬ و بطور کلی از هر حرکتی که ممکن است موجب رنجش دیگران بشود اجتناب ورزد. زیرا انسان نمی تواند هم از دیگران انتظار دوستی داشته باشد و هم بدون پروا با آنها به مبارزه پردازد. پس می بینیم که ارزش به «زرنگ بودن» با ارزش «دوست داشتنی بودن» اگر چه باهم تضادی ندارند٬ ولی از هر کدام نتایجی حاصل می شود که آن نتایچ کاملا با هم متضاد است. 

صفحه ی ۵۹


 تضاد باعث می شود که انسان در عمق وجود خود احساس٬ یاس گیر افتادگی و ناتوانی شدید داشته باشد. علیرغم نمایشاتی که برای قدرت نمائی می دهد٬ باطنا احساس می کند که موجودی است اسیر٬ ناتوان٬ مستاصل و گرفتار. این احساس را وقتی با خود خلوت می کند با عمق بینش خود میبیند. می بیند درونش غیر از آن است که بدیگران نشان می دهد. در می یابد که زندگی نمایشی٬ قیل و قالی و متظاهرانه ای هم که در پیش گرفته است برای پوشاندن همین احساس ناتوانی است. در لحظاتی همه چیز را درک می کند٬ ولی بلافاصله چشمش را می بندد ــ مثل کسی که لب یک پرتگاه قرار می گیرد. 

صفحه ی ۶۰


 احساس آزادی٬ احساس عدالت٬ و احساسی که در آن انسان نه استثمار می شود و نه استثمار می کند٬ یک امر درونی است. و عدالت و آزادی برونی هم تجلی آزادی درونی است. اگر انسان از درون خود آزاد نباشد و احساس آزادگی نکند٬ اساسا آزادی به معنای واقعی آنرا نمی شناسد. هر نوع آزادی خارجی بدون آزادی درونی بی معنا و یک امر دلخوش کن است. انسانی که از لحظه ی چشم گشودن بزندگی خود را آلتی در دست عوامل محیط احساس می کند٬ نمی داند آزاد بودن یعنی چه. این آزادیهائی که ما در بعضی از کشورها میبینیم٬ همه کیفیت «دلخوشکنک» دارد. در بعضی از کشورها زور گرز و سرنیزه از بین رفته است٬ ولی زور تبلیغات جای آن را گرفته است. یا زور فردی و گروهی جای خود را به زور دولتی داده است. بنابراین در اصل موضوع توفیری حاصل نشده است. شما چه با زور فردی گرز و سرنیزه مرا وادارید تا مطابق سلیقه ی شما زندگی و فکر کنم و چه با زور تبلیغات٬ فرق نمی کند. شما با تبلیغات آنچنان ذهن مرا زیر فشار و تلقین قرار می دهید که هر گونه اندیشیدن آزادانه را از من سلب می کنید٬ به من فرصب نمی دهید جز آنچه شما به من تلقین و تبلیغ می کنید چیز دیگری را ببینم. 

صفحه ی ۶۸


 مولوی داستانی دارد که تمثیلی است از وضع روانی و ذهنی ما. می گوید خواجه ای غلامی داشت که احول بود. ( یعنی «دوبین») روزی باو گفت در پستوی حجره یک بطری هست٬ آن را بیاور. غلام که بعلت دوبینی یک شیئی را دوتا می دید وارد پستو شد و برگشت گفت دو تا بطری هست٬ کدام یک را بیاورم؟ خوجه گفت نه٬ یک بطری بیشتر نیست. غلام رفت و باز آمد گفت دوتا است. خواجه گفت برو یکی از آندو را بشکن. غلام این کار را کرد و برگشت گفت هیچ بطری ای باقی نماند! 

صفحه ی ۷۷ 

 

کتاب:تفکر زائد/نویسنده:محمد جعفر مصفٌا

نظرات 1 + ارسال نظر
معراج سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ http://www.rapcode.blogfa.com/

سلام دوست سحر جون چرا نمیتونی بذاری باید اپلود کنی از این سیت وبعد لینک دانلود را بذارری
www.aks98.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد