فکر٬فکر٬فکر!! (۲)

شما فکر می کنید جنگ و اختلاف من و شما از کجا شروع می شود؟ جنگ ملت ها٬ که از افرادی مثل من و شما تشکیل شده اند٬ بر سر چیست؟ شما از نظریات مارکس برای خود هویت ساخته اید و من از نظریات دیگری. بعد هریک از ما در ظاهر بعنوان دفاع از حق و حقیقت و در باطن برای دفاع از هویت خود مثل آب خوردن یکدیگر را سلاخی می کنیم! 

*** 

... حال آنکه عمل دلیل اصلی صفت نمی شود. همانطور که قبلا گفتم٬ البته این صفت اگر اصالت داشته باشد نیازی به عمل و تجلی خارجی ندارد ( البته این به آن معنا نیست که تجلی پیدا نمی کند٬ منظور این است که وقتی هم تجلی پیدا نمی کند باز هم وجود دارد). ولی صفات فکری بر مبنای عمل قرار دارند. شما اول عملی انجام می دهید؛ بعد بر اساس الگوهای ذهنی خود بر چسبی هم بر آن می زنید.. و چون عمل واقعیت دارد فکر می کنید بر چسبی هم که بر آن خورده است ــ بر چسبی که شما از آن هویت ساخته اید ــ نیز واقعیت دارد.) 

صفحه ی ۴۳


 نمی دانم توجه کرده اید که ما تا چه حد از لحظه ی حاضر بیزاریم! یکی از دلائل بی حوصلگی٬ شتابزدگی٬ بی قراری و حالت کلافگی انسان همین بیزاری از لحظات حاضر است. مثل اینکه ما عاشق آینده ایم. با یک کیفیت دغدغه آلود و بی صبرانه منتظریم که حال هرچه زودتر تمام شود و آینده برسد. آینده ای هم که عاشقش هستیم بمحض اینکه حال شد از آن فرار می کنیم و به آینده ی دیگر دل می بندیم. ذهن ما هرگز در حال نمی ماند٬ پا به پای حال جلو نمی رود. بلکه همیشه با شتاب می دود تا از حال جلو بیفتد. ما هراس عجیبی از حال داریم. زیرا واقعیت امری است مربوط به حال. و ما از واقعیت می ترسیم. با نظری اجمالی نگاهی به سطح واقعیت می اندازیم و تند از آن رد می شویم و می دویم به آینده ــ آینده ای که ساخته و پرداخته ی ذهن خود ما است٬ و آنطور که دلمان می خواهد آنرا ترسیم کرده ایم. از اینجا٬ این زمان و آنچه در اینجا هست فرار می کنیم و می رویم به آنجا٬ آن زمان و هر آنچه در آنجا خواهد گذشت. 

صفحه ی ۴۶


حیله ی دیگر فکر برای واقعی جلوه دادن هویتی که از الفاظ درست شده است٬ بکار گرفتن احساسات است. فکر همراه با هر کلمه٬ احساسی هم در ما بوجود می آورد تا آن احساس را به حساب محتوای کلمه بگذاریم. اگر بشما گفته شود چه آدم زرنگ و دانایی هستی و هیچ احساسی در شما ایحاد نشود٬ طبیعی است که دلبستگی و علاقه ای بحفظ این کلمات نخواهید داشت. شما خاضر نخواهید بود مقداری کلمه ی خشک و خالی را بعنوان معنویت خود بپذیرید. پس فکر که این خطر را تشخیص می دهد٬ می آید همراه هر کلمه و متناسب با آن٬ یک نوع احساس هم در ما ایجاد می کند تا تصور کنیم هویت فکر محتوایی هم دارد و چیزی بیشتر از کلمه است. 

صفحه ی ۴۹ 

 

کتاب:تفکر زائد/نویسنده:محمد جعفر  مصفٌا

نظرات 2 + ارسال نظر
پرستو یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ http://parvaz87.blogfa.com

شعر زمزمه ها کلی فاز داد . خوب بود . خیلی خوب بود .
وسوسه شدم تفکر زائد رو بخونم دید می ده به آدم .

میشکا دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ

سلام.وبلاگ خوبی دارید.موفق باشید.مطالبتان حقیقتا خواندنیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد