کوچه باغ رویا

من در رویاهایم شناورم. من در رویاهایم به اندازه ی ماهیان قرمز خوشبختم. در رویاهای من دست خدا بازتر است و زمین از عطر خدا سرشارتر و زمان برای جاری شدن از من اجازه می گیرد! من در رویایم با صدای بلند آواز می خوانم و سازها٬ همه ی سازها٬‌انگار تکه های وجودم هستند که ماهرانه صدایشان را در می آورم و موسیقی می بافم٬‌ موسیقی خیس دوست داشتن را. نقاشی هایم در رویاها از رنگ و صدا سرشارند. سایه روشن ها انگار با طرز نگاه من تنظیم شده اند. واژه ها در رویا همه در دست من اند. فعلها و اسمها پیرو هم نیستند. و من هر جا که بخواهم جای حرف مردن٬ زندگی می کارم. جای کینه٬ جای نفرت می نویسم عشق عشق!

وقت باران در رویایم٬ من بر ساحل دریای خودم می ایستم و با تک تک مرواریدهای باران می رقصم. در کویر رویا برف هم می بارد٬ و من از پرتو عشق پلی از نور می سازم٬‌ تا خورشید با آدمهای برفی دوست شود. در رویاهای من همه مردم خوبند٬‌می خندند. من مانند طنین یک ترانه شادم٬ می رقصم!  در دل رویایم بغض ها می ترکند٬ اشکها می بارند و ستاره های کوچک اکلیلی از دست خدا می افتند روی تنهایی من!  

در رویاهای من برگها سبزترند٬ آسمان آبی تر٬ ابرها نرم ترند! گاه در باغ اتاقم بهاریست که افسون شده از سحر بهار نارنج٬ گاه هم خنده ی شمعدانی ها می میرد٬ تنها٬‌در نگاه پاییز. من در رویایم با اسب سفید بادپیمای خودم می تازم تا در آن جنگل سبز سیال نیمه ی گمشده ام را باز فریاد کنم! و تو را ٬ رنگ سیاه واقعیت٬ در دل من جای نیست!  

من در رویایم به اندازه ی ماهیان قرمز خوشبختم و هرگز باور نخواهم کرد رویا بودن رویاهایم را ... 

 

من ، ۲۲دی۱۳۸۹٬ ساعت ۱ صبح

نظرات 3 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ http://fair-eng.blogsky.com

خیلی قشنگ نوشتی.
لذت بردم..... :))))))))

پرستو چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ب.ظ

خیلییییی قشنگ بود !
خیلیییی
خیلیییی
....
ای ستاره ی شبای مشرقی ... پر پرواز منو ازم نگیر !

حبیبه پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ

عالی بود عزیزممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد