ـ تحمل کنید ای دوستان٬ یاران٬ وفاداران!
مشقت را به خاطر خدا تحمل کنید؛ اما تسلیم مشقت نشوید.
تحمل اندوه به معنای اندوه پرستی نیست.
تحمل درد٬ غیر از قبول درد است.
مشقت٬ آزمایشی ست از سوی حق٬ و راهی ست میان بر به جانب آرامش و شادمانی.
صفحه ی ۱۱۲
به گمان این بنده ی کمترین٬ حرکت به جانب حق٬ چنانکه عرض کردم٬ مقدور است؛ اما احاطه بر خداوند خدا مقدور نیست؛ زیرا خداوند٬ زمانی که به آفرینش جهان و انسان پرداخت٬ هنوز زمان و مکان وجود نداشت. خداوند٬ زمان و مکان را آفرید و همه چیز را در درون زمان و مکان جای داد. اینک هر آنچه در محدوده ی زمان و مکان است٬ بر بیرون زمان ممکن نیست؛ اما از آنجا که ذره ی مخلوق٬ ذره ای از اراده ی خالق را در خویش دارد٬ و اراده ی خالق٬ مستقل و منفک از وجود مطلق خالق نیست٬و بنابراین٬ هر ذره از مخلوق٬ ذره یی از خالق را در درون خود دارد وآن ذره٬ لایتجزای از کل بی نهایت ذره های حق است٬ می توان به این ایمان دست یافت که در نهایت امر و به هنگام رجعت عظمای آخرین٬ اگر خداوند اراده بفرماید٬ این ذرات پراکنده٬ به مبدآ خویش رجوع خواهند کرد.
صفحه ی ۱۱۸
ــ پسرجان! آیا خداوند که عدل مطلق است٬ مهر و عدل خویش را بر جمادی و نامی و انسان - جاندار و بی جان - یکسان می بخشد؟ و به گمان تو «تقسیم برابر»٬ یا «تقسیم به نسبت» کدام یک نشانه ی راستین عدل الهی ست؟
ــ این بنده در مقامی نیست که بتواند حد وقوع عدل و مهر الهی را مشخص کند و بداند که مصلحت خداوند در چیست. این بنده٬ طالب شناخت است٬ نه ــ استغفرالله ــ قاضی دستگاه حق؛ اما از این گذشته بنده ی حقیر٬ هیچ گمان نمی برد که در جهان ما بی جانی هم موجود باشد. همه چیز را جانی هست و حرکتی و شوقی و شوری. شب به لطافت ذکر حق می گوید٬ روز به روشنی. شب٬ بخشی از حق را بیان می کند٬ روز٬ بخشی دیگر را. سنگ و آهن و الماس نیز یقینا٬ به زبانی٬ تسبیح حق می گویند. من٬ در کنار روزخانه های خروشان٬بارها نشسته ام ای شیخ! ندیده ام رودی را که پیوسته به خواندن سرودی در ستایش حق مشغول نباشد.
صفحه ی ۱۱۹
مادرم می گوید:« با جان خود بازی کن اما با ودیعه ای که خداوند در این جان به امانت نهاده تا به دیگران بسپاری٬ بازی مکن!»
...
تو محق نیستی که خویشتن را به بازی بگیری؛ زیرا علم تو٬ بدون تو ــ تا زمانی که مدون نشده ــ علم نیست؛ و هنوز طفلی بیش نیستی و حق تدوین و تالیف این اعتقادات پراکنده را نداری؛ اما بدان بدان که زاهدان ریایی و فقهای درباری تشنه ی خون عارفان راستین هستند و تشنه ی خون آنها که از کلام شان و رفتارشان٬ بوی بدعت به مشام می رسد.
صفحه ی ۱۲۹
مرد آن است که دشمنان خود را٬ حتی اگر در پناه نوکران سلطان هستند٬ خرد و خمیر کند؛ و گرنه از هر نامردی بر می آید که شباهنگام٬ در کوچه های تاریک٬ سنگی بر سر مردی بکوبد و بگریزد... مردی و جوانمردی بیاموز تا هم گران بخرندت و هم هیچ کس را جسارت آن نباشد که زخمی بزند و زخم ناخورده به راه خود برود ...
صفحه ی ۱۳۴