"Had he and I but met
By some old ancient inn,
We should have sat us down to wet
Right many a nipper-kin!
"But ranged as infantry,
And staring face to face,
I shot at him as he at me,
And killed him in his place.
"I shot him dead because —
Because he was my foe,
Just so: my foe of course he was;
That's clear enough; although
"He thought he'd 'list, perhaps,
Off-hand like — just as I —
Was out of work — had sold his traps —
No other reason why.
"Yes; quaint and curious war is!
You shoot a fellow down
You'd treat if met where any bar is,
Or help to half-a-crown."
Among all the poems I studied during B.A. this is the only one I remembered!
me
این خیلی خوبه که شاعر تونسته تشخیص بده جنگ یک عمل احمقانه و غیر انسانیه، ولی به نظر من نتونسته دلیل اصلی جنگ رو متوجه بشه، تهیدستی و نبود کار و یا حتی دفاع از کشور فقط بهانه ای برای وحشیگریه وگرنه هیچ انسانی حاضر نمی شه به خاطر فقر خون هم نوع خودش رو بریزه .................................................................................. یک انسان حاضره بمیره، حاضره زنان و بچه های هموطنش هم بمیرند ولی دست به قتل و خونریزی نزنه، یک تصور غلطی که بین مردم همه دنیا شایع هست اینه که اگر مردها در مقابل سربازان حمله کنند اسلحه به دست نگیرند، اونوقت سربازان دشمن میاند و زنانو بچه ها رو مورد تجاوز قرار میدند، این در حالیه که تاریخ و تجربه ثابت کرده همیشه تجاوزاتی که خودی ها به زنان و بچه های هموطنشون انجام میدند، هزاران برابر بیشتر از سربازان دشمن هست، حداقل آمار پرونده ها و اعدام های مربوط به تجاوزات داخلی، این موضوع رو اثبات می کنه ..................................................................... بنابر این دفاع در مقابل تجاوز فقط یک بهانه برای وحشیگری متقابل هست، مردم فکر می کنند که می تونند با تاریکی و جهل در مقابل تاریکی و جهل بایستند در حالیکه فقط با نور و روشنایی، با محبت و خردورزی میشه در مقابل تاریکی و نادانی و ناآگاهی ایستاد