عقل مرا فریفت که از طریق من می توانی به معرفت حق تعالی دست یابی، وقتی راه عقل را اختیار کردم، متوجه شدم دعوی او نادرست است و رهنمونی او سودی ندارد. این نکته که در
مثنوی و
دیوان شمس و تمامی متون صوفیه به تکرار و با تمثیل های گوناگون بیان شده است یکی از مبانی اساسی آموزش صوفیه است که
خدای را به عقل ( عقل در این جا به معنی خردِ منطق گرایِ فلاسفه است و ربطی به اصطلاح عقل قرآنی و حدیثی و عقلی که در بعضی از کاربردهای خاص صوفیه، دیده می شود ندارد.)
نمی توان شناخت و حق را به حق باید دانست و به یاری او؛ به قول عطار(منطق الطیر، 237):
تو بدو بشناس او را نه به خود راه از او خیزد بدو، نه از خرد
ابولحسن خرقانی گفته است: «علماء امت بر آن متفق اند که خداوند را، جل جلاله، به عقل باید شناخت. بُلحسن چون به عقل نگرست او را درین راه نابینا دید.
تا خدایش بینایی ندهد و راه ننماید نبیند و نداند. بسیار کس را ما دست گرفتیم و از غرور عقل به راه آوردیم» --> اسرار التوحید، 219/1 و تذکرة الاولیاء. 219/2
غزلیات شمس تبریز
مقدمه، گزینش و تفسیر: محمدرضا شفیعی کدکنی
انتشارات سخن، تهران
خیلی خیلی وبلاگتون به دلم نشست :x
خوشحالم :)