قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی ، اما، اما
گردِ بام و درِ من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دلِ من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو٬ دروغ
که فریبی تو٬ فریب
قاصدک! هان، ولی… آخر… ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با تو ام، آی! کجا رفتی؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم-
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابر های همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
مهدی اخوان ثالث (م. امید)
سلام.اینروزا حسابی هوس خوندن کتاب و داستان و نمایشنامه کرده بودم.درحال حاضر از آرشیو شما سود جستم و کتاب تفکر زائدو شروع کردم به خوندن.
شما هم اگه کتاب((شما که غریبه نیستید))رو نخوندین پیشنهاد میخونم بخونین.رمان بدی نیست.
مرسی
خداست !
خیلیییی خداست !
قاصدک ابرهای همه عالم شب وروز
در دلم می گریند !!!!!!!!!!!
سلام دوست عزیز وبت خیلی قشنگه اگه دوست داشتی به وبم سر بزن خوشحال میشم

سلام من وب شما رو لینک کردم اگه دوست داشتی لینکم کن