اگر آه بودی تو را نیمه شب ها به لب می رساندم.
اگر مهر بودی به دنبال تو در آسمان می دویدم.
اگر ماه بودی غبار تو را چون غروبی به سر می کشیدم.
دریغا ، دریغا نه اشکی نه آهی نه مهری نه ماهی
تو آن خود پرستی که پیمان شکستی
اگر زهر بودی تو را چون می نوش سر می کشیدم.
اگر مرگ بودی شتابان به سوی تو پر می کشیدم.
اگر خاک بودی در آغوش سرد تو جا می گرفتم.
اگر پاک بودی شبی پیکرت را به بر می کشیدم.
دریغا دریغا نه زهری، نه مرگی ، نه خاکی نه پاکی .
تو آن خود پرستی که پیمان شکستی
اگر موج بودی چو طوفان به دنبال تو می دویدم.
اگر اوج بودی چو خورشید آخر به تو می رسیدم.
اگر ابربودی همه عمر در سایه ات می نشستم.
اگر جام بودی تو را می شکستم ، تو را می شکستم.
دریغا دریغا نه موجی ، نه اوجی ، نه ابری نه جامی
تو آن خودپرستی که پیمان شکستی
از: ؟؟
بهادر یگانه
مرسی
این شعر بهترین شعر نویی بود که من تا به حال شنیده بودم.
می دونید شاعرش کیه؟
نه نمی دونم. واسه همین علامت سوال گذاشتم دیگه
البته فکر کنم منظور شخصی که کامنت بالایی رو گذاشته این بوده که بهادر یگانه شاعر این شعره
بی نهایت زیبا بود.تشکر
خیال کردم تو همدردی
ولی نه
تو هم ، دردی
من؟!!
شعر قشنگی بود ممنون از سلیقه ات
salamسلام
خوبی عزیز؟
تبریک میگم به این سلیقت.
عالی بود
اگه برام ایمیل بدی خوشحالم میکنی
پیشاپیش ممنون
قربانت
با سلام و احترام
این شعر سروده تورج نگهبان و آهنگ همایون خر و اولین بهزادژور اجرا سپسهوشند عقیلی آنرا اجرا کردند
با سلام و پوزش در مشکل تایپ کلمه آهنگساز همایون خرم اصلاح فرمایید با تشکر
مرسی از راهنمایی تون متاسفانه بلاگ اسکای امکان ویرایش نظرات رو به من نداده
سلام
دنبال ترانه و آهنگ این شعر می گشتم. دوباره خاطره
این شعر از اون پدیده های غریبه که می تونه دوباره آدم ها رو با عاشقیت آشتی بده و بیاد آدم بیاره که عشق برای سوختن و سوزاندن و خاکستر شدن خلق شد. پس ابلهانه نیست که آدم خودش را وسط آتش بیاندازد یا شاید وسط آتش بیابد بدون راه فرار و بدون میل فرار و فریاد بزند که ؛سوختم - سوختم؛
آدم های قبل از ما که آرد خود بیختند و الک آویختند. خدا کند که آدم های بعد از ما یا ایمان نداشته باشند یا طاقت داشته باشند
دیدن این همه سوختن را دژخیم و جلاد هم تاب نمی آوردُ خدا را نمی دانم
؛
" ما را تبار حافظ و شمس و قمر که نیست
تا برقی از نم چشمان زائری
بر این نوشتۀ سنگ مزار من
وردی بخواند و رمزی که قصه چیست
...
قبل از سفر، به راه نیفتاده، خسته بود
سهم از تن زمین و رو ان زمان نبرد
اهل زمین نبود، غریبانه ره سپرد
با شوق انتهای سفر بار بسته بود
ماندن در این سرای بلاخیز بیش از این
در سر نبودش و عمری قصور کرد
از عشق و از نیاز و تن و تب عبور کرد
کوتاه کرد راز و نیاز ِ نماز را
تا انتهای عمر، نمازش شکسته بود "
"دایی حسین"
خیر! این شعر مال آقای رعدی آذرخش هستش دوستان
فوق العاده هم شعر قشنگیه! ممنوووون از حسن انتخابتون و ممنووووون از شاعر گرانقدرش
با درود/ آهنگ آن از استاد همایون خرم در دستگاه سهگاه است و آهنگ سنگینی هم دارد که در حال تمرین آن هستم تا به عنوان ترانه پایه تو سهگاه یاد بگیرم.